سحر اخوان کاظم زاده

باز هم رشت، شهر من، شهری که دوستش می دارم

رشت من، شهری که دوستت دارم، که هر کجای این دنیا باشم، دوستت خواهم داشت، که کوچه کوچه و خانه خانه اش، گذشته من است و کوچه کوچه و خانه خانه ات، امید آینده ام … این روزها تو را در ذهنم مرور می کنم آرام آرم زمزمه می کنم «سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل / بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران»

فرجام استیضاح روز پنجشنبه هر چه باشد، چیزی که از این کارزار سر بر می آورد، شهر خسته من است. شهری که گرفتار دایه های مهربان تر از مادر است. غروب روز پنجشنبه ، چه دکتر محمد علی ثابت قدم شهردارمان بماند، چه کسی دیگر، رنجی که در طول روزگاران باقی می ماند، نصیب مردمی می شود که دلشان برای رشت می سوزد و روزهای شان در این شهر سپری می شود، آن مردمی که این خاک ، خاک پدران و پدربزرگان شان بوده ، نه آن ها که چند صباحی می آیند و مسافرند  و چون باد در گذرند و می روند.

akhavan۱۹۲gg6اگرچه دنیای امروز، دنیای ریشه های مجازی بر مبنای سرمایه است، اما هنوز امیدوارم به خرده معرفت ها و خرده بزرگ مردی هایی که ریشه های کهن اش در شهرم باقی مانده است و حتی اگر بازی سیاسی این روزها ، برای توسعه یک شهر فرهنگی، باخت را نصیب شهر کند، می دانم و امیدوارم این شهر بار دیگر نفس خواهد کشید و در خاطرم می ماند که این روزها، چه کسانی ، در لباس های رنگین و ماشین های رنگین تر و مدارک علمی سنگین تر چگونه تبر به دست، تیشه به ریشه های شهر می زنند.

چه دکتر محمدعلی ثابت قدم بماند یا برود،  بعد ها که از خیابان های قدیمی شهرم رد شدم در ذهنم تداعی می شود که حالا وظیفه خیابان های شهرم فقط این نیست که بشود از آن رد شد. خاطرات این روزها و تلاش ها زنده می شود وقتی در آن توقف می کنم ، می ایستم ، استراحت می کنم ، خرید می کنم، با دوستانم قرار می گذارم، آسمان و زمین اش را بدون ترس می بینم و بدون واهمه ماشین از آن سرخوشانه عبور می کنم و چه حس لذت بخشی می شود وقتی با خودم می گویم ، خیابان تاریخ ماست.

رشت من، شهری که دوستش دارم ، امروز گرفتار کسانی است که نمی خواهند بپذیرند ، شهر رشت ، شهری در گذر است ، گذر از رخوت به شادی و پویایی، گذر از کسالت و خمودگی، به شور و حرکت، کسانی که یادشان  می رود که نفع شخصی جایی برای مطرح شدن در منفعت جمعی ندارد، کسانی که فراموش می کنند برای بهتر بودن باید سختی کشید، کسانی که درگیر پول و زمین و ماشین اند و یادشان رفته سال ها بعد اثری از هیچ کداممان نخواهد ماند ، الا به نام نیک یا بد، الا به خاطره خوش یا کابوس.

رشت من، شهری که دوستت دارم، که هر کجای این دنیا باشم، دوستت خواهم داشت، که کوچه کوچه و خانه خانه اش، گذشته من است و کوچه کوچه و خانه خانه ات، امید آینده ام … این روزها تو را در ذهنم مرور می کنم آرام آرم زمزمه می کنم «سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل / بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران»…

سحر اخوان کاظم زاده، کارشناس فرهنگی

پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.

tel final1

Share