واکنش‌ها به تجاوز و قتل فجیع دختربچه ۶ ساله افغان در ورامین

یکشنبه ۲۱ فروردین است. پسر ۱۷ ساله در ورامین، دختر همسایه افغانستانی‌شان را که هنوز شش سال بیشتر ندارد به خانه می‌برد و پس از رفتار شیطانی با او، با ضربات چاقو وی را به قتل رسانده و در وان حمام بر رویش اسید ریخته تا از بین برود.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از انصاف نیوز، از روزهای پایانی هفته ی گذشته که خبر تجاوز و سپس قتل فجیع «ستایش» دختر ۶ ساله ی افغان در ورامین در جنوب تهران برای اولین بار در شبکه های اجتماعی پیچید، موجی از واکنش افغان ها در شبکه های اجتماعی شکل گرفته از جمله کمپینی به عنوان «من ستایش هستم» در فیسبوک تشکیل شده و به سرعت آمار بازدید آن بالا رفته است.

۱۶-۴-۱۶-۱۷۳۴۲۱setayesh-1در تازه ترین واکنش، «احمد بهزاد»، نماینده ی هرات در پارلمان افغانستان در یادداشتی «برای ستایش» نوشت: «خبر جنایت تکاندهنده در ورامین ایران قلب هر انسانی را به درد می آورد. کودکی آواره طعمه گرگ صفتی آدمخوار شده است. جنایت جنایت است؛ فرقی نمی کند که مرتکب آن دارای چه ملیتی باشد؛ اما آنچه در این میان آزاردهنده است رویه ی متفاوت و آپارتاید گونه ی رسانه های جامعه ی میزبان است. اگر قضیه به گونه ی معکوس رخ می داد؛ یعنی جانی هویت قربانی را می داشت، آیا پیامدهای چنین جنایتی همین سکوت و بی پروایی بود؟

با تمام تلخی و اندوهی که این جنایت بر جامعه ی ما و به ویژه بر آنانی که طعم آزار دهنده ی آوارگی را چشیده اند تحمیل کرده است، ما به درستی می دانیم حساب جانی و جنایتکار از جامعه ای که او به آن منسوب است جداست. جنایت باید محکوم شود و جنایتکار باید مجازات شود.

در این میان سکوت جامعه ی میزبان در برابر چنین جنایت ضد انسانی توجیه پذیر نیست. جامعه ای که جانی به آن منسوب است باید بپذیرد که سیاست حاکم بر رسانه های آن و نفرت پراکنی علیه مهاجران در وقوع چنین جنایت ها و این چنین سرافکندگی ها نقش بسیار دارد.

در جهان امروز باید به انسان بودن جدا از تعلقات ملیتی، نژادی، فرهنگی و دینی حرمت نهاد؛ چیزی که جامعه ی میزبان مهاجران در ایران شدیدا به آن نیازمند است. باشد که ستایش های دیگر در پناه ارزش نهادن ما به انسانیت، مصونیت یابند».

انتقاد روزنامه نگار افغان از سکوت رسانه ها در ایران

بنابر گزارش انصاف نیوز، سید جمال الدین سجادی، روزنامه نگار افغان نیز در این باره در یادداشتی نوشت: تصور کنید که اتفاق برعکس بود، یعنی می نوشتند که «یک مرد افغان پس ازتجاوز به دختر شش ساله ایرانی، او را کشت و در وان اسید انداخت!». اگر این اتفاق می افتاد، حتما تا الان تمام رسانه های دیداری و شنیداری و مکتوب و دیجیتال، این خبر را با شدت و تاکید منتشر می کردند.

اما حالا مقتول یک دختر شش ساله مهاجر افغانستانی است و همه سکوت کرده اند. آنها که سکوت کرده اند و به خاطر وجه المصالحات، واقعیت را «سانسور» می کنند، آنها که همیشه دم از فعالیت برای مهاجرین می زنند و امروز زبانشان لال شده و در پستوهای خود خزیده اند، آنها که می ترسند برای دفاع از مظلوم کارتشان قیچی شوند، آنها این ننگ را می پذیرند که سکوت کنند و با چهره ای حق به جانب بگویند: نباید احساساتی عمل کنیم و کار را خرابتر از اینکه هست بکنیم!
ماجرای تلخ ‏«ستایش»‬ یک طرف و سکوت ننگین رسانه ها یک طرف.

چند روز پیش استادمان می گفت: در خبرنگاری اگر رسالت انسانی خود و اخلاقیات را فدای وجه المصالحات کردی، اگر واقعیت را پوشاندی و از کنارش به سادگی گذشتی، تو دیگر نه تنها خبرنگار نیستی، بلکه انسانیت خودت را زیر سوال برده ای. ما قبل از اینکه خبرنگار باشیم، قبل از اینکه هر چیز دیگری باشیم، انسانیم… اگر همین ماجرا برعکس اتفاق می افتاد وضعیت چگونه بود؟

من بارها و بارها در رسانه های ایران دیده ام، به چشم سر دیده ام که جرم ناکرده را به پای یک افغانی از همه جا بی خبر نوشته اند، این باعث شده تا ذهنیت مردم ایران نسبت به یک مهاجر افغانستانی این شود که امروز می بینیم، اما آیا این رواست که این واقعیت را سانسور کنیم و همه چیز را به باد فراموشی بسپاریم؟

هر ایرانی با وجدان با شنیدن این خبر ممکن است با خود به فکر فرو رود، اندیشه کند که «جرم شخصی است و ربطی به ملتها ندارد»، همین کافی است تا ذهنیت تعداد کثیری از مردم ایران عوض شود و بدانند همانگونه که یک مجرم افغانستانی می تواند مرتکب قتل شود، همانقدر هم یک ایرانی می تواند سنگدل باشد، اما این ربطی به ملیت او ندارد.

من دوستان ایرانی زیادی دارم که در شب و روز گذشته با من همدردی کرده اند و با شرمندگی این فاجعه را تسلیت گفته اند. این فاجعه قلب هر انسان آزاده ای را می آزارد و انسانی که بتواند این فاجعه را ببیند و سکوت کند، انسانیت خود را زیر سوال برده است.

ابعاد تجاوز و قتل دختر شش ساله افغانستانی

photo_2016-04-16_17-33-22 «امیر هاشمی مقدم» روز جمعه در سایت «فرارو» نوشت: خبر در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌چرخد و هر کسی خواسته و ناخواسته واکنش تند نشان می‌دهد. فرقی ندارد خواننده خبر ایرانی باشد یا افغانستانی. هر کس از عمق فاجعه آگاه می‌شود، وجودش فرو می‌ریزد.

یکشنبه ۲۱ فروردین است. پسر ۱۷ ساله در ورامین، دختر همسایه افغانستانی‌شان را که هنوز شش سال بیشتر ندارد به خانه می‌برد و پس از رفتار شیطانی با او، با ضربات چاقو وی را به قتل رسانده و در وان حمام بر رویش اسید ریخته تا از بین برود. اما چون جسد به‌طور کامل از بین نرفت، از دوستش یاری می‌طلبد. دوست وی با توجه به ابعاد جرم، ماجرا را با پدر خود در میان گذاشته و پدر هم با یکی از معتمدین محل و نهایتاً بدون کمترین تردیدی به پلیس خبر می‌دهند. پلیس هم هنگام مراجعه به خانه، هم باقیمانده جسد را پیدا می‌کند و هم قاتل را دستگیر.

فارغ از بحث آسیبهای اجتماعی‌ای که گریبان بخشی از جامعه ایران را گرفته که یک نوجوان هفده ساله را به سوی چنین جرمی (که در واقع ترکیبی از چندین جرم دهشتناک است) سوق می‌دهد و نیاز به تحلیلهای جامعه‌شناختی و انسان‌شناختی جدی و دامنه‌دار دارد، درباره این رویداد چند نکته نظر نگارنده را به خود جلب کرده است:

۱- پیش از هر چیز، شکیبایی خانواده مقتول و برخورد عقلانی با این ماجرا قابل تأمل و بلکه ستودنی است. شوربختانه در مواردی اینچنین، نخستینن گزینه‌ای که به ذهن برخی افراد خطور می‌کند، تقابل قومی یا ملیتی است. یعنی برای نمونه در این مورد، اینگونه ادعا شود که کودک به دلیل «افغانستانی» بودنش توسط یک نوجوان ایرانی به این شیوه به قتل رسید. در مواردی دیگر، شوربختانه سراغ داشتیم که قربانی ایرانی بوده و مجرم افغانستانی، و با واکنش تند برخی افراد «لمپن» روبرو گردیده و کل جامعه افغانستانی متهم شده بود. اما این بار به نظر می‌آید خانواده مقتول و طبقه روشنفکر مهاجرین افغانستانی (که کم و بیش با ایشان در ارتباط هستیم) تاکید داشته‌اند بر غیر ملیتی بودن جرم. به این معنا که قربانی ممکن بود کودکی ایرانی باشد و یا مجرم ممکن بود افغانستانی باشد. در این مورد باید این رفتار خانواده مقتول و روشنفکران مهاجر، الگو قرار گرفته و درسی شود برای جامعه ایرانی.

۲- با وجود نکته‌ای که در بالا شرح دادم، تأکید داشتم در عنوان، حتماً به «افغانستانی بودن قربانی» اشاره شود؛ چرا که بسیاری از رسانه‌های زرد ایرانی که صرفاً جلب مخاطب و مشتری، بدون در نظر گرفتن شرایط اخلاقی برای‌شان مهم است، همیشه در بزرگنمایی جرائم مهاجرین دستی دراز داشته و حتی در برخی موارد پیش از اثبات جرم، با همان جریان لمپن اشاره‌شده در بالا همراهی می‌کردند و بدین وسیله، اصلی‌ترین عامل منفی شدن نگاه بخشی از جامعه ایران به مهاجرین افغانستانی بوده‌اند. بنابراین لازم است نشان داده شود مهاجرین در واقع بخشی از جامعه ایران شده و همانگونه که در جرائم دخالت دارند، بسیاری از مواقع نیز خود قربانی جرایم می‌شوند. تلخ و شیرین ایران اکنون برای هر دو یکسان است و مشترک.

۳- قبح عمل فراتر از آن است که جامعه به افغانستانی یا ایرانی بودن مجرم و قربانی توجه کند. واکنش‌ها نسبت به این خبر سراسر منفی بود؛ چه از سوی ایرانی‌ها و چه از سوی افغانستانی‌ها. همانگونه که دوستان نزدیک مجرم و اهالی و معتمدین محلی نیز، بدون کمترین تردیدی ماجرا را به پلیس گزارش دادند.

۴- جامعه مدنی ایران اکنون احساس نزدیکی بیشتری با مهاجرین نموده و در واقع آنها را بخشی از خود می‌داند. از همین رو است که این خبر در برخی رسانه‌های واقع‌گرا نیز اطلاع‌رسانی شده، بسیاری از فعالین اجتماعی ایرانی از همان ساعات اولیه کشف جرم، به یاری خانواده مقتول شتافته و در خبررسانی، برقراری ارتباط با مقامات بالای قضایی کشور، پیدا کردن وکیل برای خانواده مقتول و… از هیچ کوششی دریغ نکردند.

۵- در کنار جامعه مدنی، مسئولین هم نسبت به قضیه حساسیت بالایی نشان داده‌اند. مدیر کل اتباع خارجی استان تهران و نماینده فرمانداری، بخشی از مسئولینی بودند که در نخستین روزها به خانواده مقتول سرکشی کرده و نسبت به پیگیری پرونده و وضعیت پیش‌آمده متعهد شدند.

۶- تا اینجای کار همکاری پلیس و دستگاه قضایی روی این ماجرا کاملاً همراه با حساسیت بالا بوده و بی‌تردید یقین داریم نتیجه پرونده این جرم فجیع، به همگان نشان خواهد داد که چنین جرمهایی نه برای جامعه ایرانی و نه برای پلیس و دستگاه قضایی، رنگ و بویی از قومیت و ملیت نداشته و حق و حقوق قربانی و خانواده‌اش بدون کمترین مماشات احقاق خواهد شد.

روایتی از همدردی ایرانی ها با خانواده ستایش

 

downloadتسنیم نوشت:ماجرا به شدت مستعد برخاستن دوباره دشمنی‌هاست. کمین‌کرده‌های دشمنی میان دو ملت، انتقام‌گیران تاریخی روزگار شیرین یکدلی، منتظر فرصت‌اند تا جرم ضدانسانی یک شخص ایرانی را به ملیت‌ها ربط دهند و بازار شایعه‌ها داغ شود و فرصت‌طلبان افسار امور را به دست گیرند. اما این اتفاق رخ نمی‌دهد. ماجرا تغییر کرده است و اتفاقا در اتفاقی حیرت‌انگیز اما آشنا تبدیل به مانور یکدکی و همدلی ایرانی‌ها و افغانستانی می‌شود.

ماجرا از همان ابتدا با همراهی ایرانی‌ها فاش می‌شود، داستان قتل دختر افغانستانی، اساسا با دخالت و افشای مساله توسط ایرانی‌ها فاش می‌شود. دوست ایرانی قاتل وقتی متوجه ماجرا می‌شود به پدرش خبر می‌دهد و پدر سریعا امام جمعه شهر را خبر می‌کند و به فاصله چند ساعت با ابتکار عمل قابل‌تحسین نیروی انتظامی، قاتل دستگیر می‌شود و هم اکنون در بازداشتگاه است.

بالافاصله بعد از این اتفاق، همدلی‌ها و یکدلی‌ها با شدت هر چه تمام‌تر آغاز می‌شود. جمع زیادی از ایرانی‌های محل با ابراز همدری به سراغ خانواده ستایش می‌روند و اعلام می‌کنند که در کنار آنها خواهند ایستاد. بلافاصله در اقدامی قابل‌تحسین نمایند‌ه‌هایی از اداره اتباع، فرماندهی، نیروی انتظامی، وزارت کشور و… دیگر نهادهای مسئول به جهت تسلیت و همدری به سراغ خانواده قریشی می‌روند و به پدر داغ‌دیده او اطمینان می‌دهند که تا پایان احقاق حق در کنار او هستند.

ایرانی‌های محل جمع می‌شوند و پلاکارد تسلیت می‌زنند و افغانستانی‌ها داغدار را دلداری می‌دهند که سرنوشت این ملت آنچنان به هم گره خورده است که انگار دختر خودشان را از دست داده‌اند.

فضای ایرانی‌ها و افغانستانی مملو از ابراز انزجار از این جنایت می‌شود و این بار نوبت ایرانی‌هاست که افغانستانی‌ها را دلگرمی بدهند. تاریخ پر از غم این منطقه، نیاز به دلداری‌دهنده‌هایی از جنس خود دارد و چه غم‌انگیز است این روزهای تلخ.

افغانستانی‌ها، در کنار یکدیگر جمع شده‌اند، دیگر تفاوت‌ها رنگ باخته است و سرانجام عصر روز گذشته ختم ستایش قریشی این فرزند افغانستانی و شاید حالا ایرانی افغانستانی برگزار می‌شود و این گزارشی از یک زن افغانستانی حاضر در این مراسم است.

“ایرانی‌ها می‌گفتند اگر نیاز باشد النگوهایمان را میفروشیم تاحق ستایش گرفته شود و خون آن پایمال نشود “

“امروز ختم دخترکی معصوم بود که خونش جامعه ی مهاجر را در کنار هم قرار داد فارغ از هر رنگ و نژاد و فرقه و مذهب، یادم می آید وقتی مسجد محل خبرگم شدن دختربچه ای را داد مثل همه ی گم شدن های دوران کودکی فکر میکردیم ساعتی دیگر به خانه برمیگردد….بماند که بازگشت به قیامت شد و بماند که چه گذشت برستایش قصه ی ما که قلب هر انسانی را به درد میاورد اینکه چگونه پسر نوجوانی چنین فجیع قتل انجام میدهد باید جامعه شناسان و روانشناسان نظر بدهند اما امروز یکی از زیباترین همبستگی های عالم مهاجرت به وقوع پیوست مجلس ختم در دو محله ی جداگانه و دو بخش زنانه و مردانه برگزارشد. صبح مراسم سری به دفتر امام جمعه ی منطقه که از انسان های بسیار شریف هستند ورابطه ی تنگاتنگی بامهاجرین دارند زدم ایشان هم ضمن اظهار همدردی و اندوه فراوان باخانواده ی قریشی ضمن تقبیح این عمل خاطر نشان کردند این حادثه ارتباطی با فرقه و مذهب و ملیت ندارد و قلوب آحاد جامعه به درد آمده است و خواستار اجرای حکم قانونی در این باره شدند.

ظهر طبق برنامه به مهدیه میروم مقدمات رافراهم می‌کنیم. بانوان یکی یکی می‌آیند. ایرانی، افغانستانی، از هر قومی و تو از این همدلی و همنوایی به وجد می‌آیی. ایرانی‌های زیادی از همان اول با چشمان اشکبار در مجلس بودند و ستایش را دختر خود می‌دانستند. همگی تقاضای اشدمجازات را از مراجع قانونی داشتند و از همه جالبتر اینکه زنان ایرانی در این بین اظهار داشتند که “اگر لازم باشد النگوهایمان را می‌فروشیم تا حق ستایش گرفته شود و خون او پایمال نشود” زنان افغانستانی جمع نیز می‌گفتند هرگونه کمکی مادی و معنوی نیاز باشد ما تا اخر هستیم… همگی آمده بودند تا باری بردارند نه باری باشند بر گرده خانواده ی ستایش و چقدر نگاه خانواده ی ستایش برق امید داشت با این همه همدلی و همدردی. راستی رفتن دیروز پرسنل استانداری و امام جمعه چقدر برخانواده تاثیر مثبت گذاشته بود.

مداح افغانستانی برنامه با ذکر مصیبت حضرت رقیه و با نوای دلنشین خود بغض های فروخورده ی مردم عزادار راشکست و مجلس یکسره صدای شیون و گریه برخون به ناحق ریخته ی نوگل پرپرشده گشت. امروز ستایش تنها نبود شما مهربان مردمان زیر بازوی پدر و مادر او را گرفته بودید. امروز خانواده ستایش برمهربانیتان تکیه زده بود و نشان دادید چه نیک مردمانی هستید از نقاط مختلف تهران پرسان پرسان همگی ستایش شده بودید تا به دریای مهربانی و همدلی بپیوندید”

ماجرا به دور از شبکه‌های اجتماعی و فضاهای غیرواقعی این چنین است. زنان ایرانی‌، می‌‌گویند النگوهایمان را می‌فروشیم تا اگر خرجی باید شود،برای وکیل و پیگیری پرونده تامین شود و در بیرون از این فضای واقعی، پشت صفحات مجازی بازار شایعات همچنان داغ است، همچنان گفته می‌شود که خانواده مقتول حق عزاداری ندارند و دیروز مجلسی ختمی باشکوه برگزار می‌شود و مجلس زنانه و مردانه پرو خالی می‌شود و امام جمعه شهر سخنران مراسم ختم است و مسئولین فرمانداری و نیروی انتظامی برای تسلیت به پدر خانواده به مجلس ختم آمده‌اند، می‌گویند ماجرا رسانه‌ای نشده است و رسانه‌ها یک به یک در حال انتشار هستند، به دروغ می‌گویند رسیدگی پرونده دچار اختلال شده است، قاتل رها شده است و… می‌گویند و می‌گویند و می‌خواهند انتقام تاریخی‌شان از پیوندهای ناگسستنی این دو ملت را بگیرند و موفق نمی‌شوند که ” ما شاخه‌های توأم سیبیم و دور نیست/ باری دگر شکوفه بیاریم توأمان‌”

tel final1

Share