نوشته های بی‌پرده مجری سابق تلویزیون از زندگی گذشته‌ تا خانه‌نشینی+عکس

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از کافه سینما , پوریا تابان مجری سابق تلویزیون که به گفته خودش بدون هیچ دلیلی از این حرفه کنار گذاشته شده است در روزهای گذشته متنی خواندنی را در صفحه شخصی اینستاگرامش منتشر کرد.   این متن که در پنج پست گنجانده شده از ناگفته های […]

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از کافه سینما , پوریا تابان مجری سابق تلویزیون که به گفته خودش بدون هیچ دلیلی از این حرفه کنار گذاشته شده است در روزهای گذشته متنی خواندنی را در صفحه شخصی اینستاگرامش منتشر کرد.
taban-08-23_13-43-39 (1)  این متن که در پنج پست گنجانده شده از ناگفته های زندگی شخصی ایشان سخن می گوید، پوریا تابان بدون هیچ سانسوری داستان زندگیش را برای مخاطبین خود منتشر کرده است و در مطلبی ابتدایی که در صفحه شخصی اش منعکس کرده درباره انسانیت سخنانی را بی پرده بازگو می کند.

متن نوشته شده توسط پوریا تابان در صفحه اینستاگرامش به شرح زیر میباشد:

تو را به خدا متن را بخوانید و بیخیال سیگار تو عکس بشوید…
من نه معصومم و نه یه رایانه..
من «پوریا تابان» یک انسانم یعنی از لحاظ کالبد وجودی، البته ادعای انسانیت ندارم، بهتر است بگویم آدم هستم، راستش ادعای آدمیت هم ندارم.
اصلا” من یک موجود دو پایم که دوست دارد اشتباه کنم، آهای آدمهای دوروبرم با شما هستم..
من احساس دارم…
روح دارم…
روان دارم…
آدم آهنی نیستم…
در ادامه این متن پوریا تابان می گوید: بخدا به پیر به پیغمبر میشه همه با هم خوش باشیم، میشه دروغ نگفت، میشه فیلم نبود، میشه باهم بخندیم همه با هم عاشق باشیم، پولدار باشیم..
بخدا حیوانها بهتر از ما کنار هم زندگی می کنند، بخدا درنده تر از اونا هستیم، چقدر راحت قاضی میشویم و حکم می دهیم و اجرا هم می کنیم..من بد خیلی هم بد اما میخوام خوب باشم و دارم تلاش می کنم این ایرادی داره؟
من هم عصبانی میشوم، اشتباه می کنم، خطا می کنم، چرا به من فرصت نمی دهید؟
چرا سریع قضاوت می کنیم و حکم را اجرا؟
چرا تا زنده ایم ظلم بیداد می کنه اما تا مردیم می شویم فرشته ای الهی؟
به جای گریه های پس از مرگ آدمها و مرور خاطرات و دلتنگی براشون تا هستم و هستیم محبت کنیم، خسته ام از آدمها ..خسته..
در ادامه پوریا تابان در حالی که با خدای خود سخن می گوید اشعاری از حمید مصدق را در نوشته خود جای میدهد که به شرح زیر میباشد:
خدایا فدات بشم تو چه صبری داری، گاه می اندیشم، خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟
آن زمان که خبر مرگ مرا از کسی می شنوی، روی تو را کاشکی می دیم، شانه بالا زدنت را بی قید و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد و تکان دادن سر را که عجیب!عاقبت مرد؟
افسوس، کاشکی می دیدم!
پوریا تابان در ادامه نوشته هایی را از خود منتشر می کند و در اولین قسمت این دست نوشته ها که نام آنرا « پوریا تابان یک تمام ناتمام» می گوید..

چرا همیشه صحبت های در گوشی و تهمت و افترا و قضاوت؟ حالا که خوراک لازمه تا وقت بگذرونین تقدیم به شما، ریسه بروید از خنده:
من نه از گذشته ام می ترسم و نه از امروزم و نه از فردا، من اول از همه فقط از «خدا» می ترسم و بعد دو چیز، یکی «تنهایی» و یکی هم دسته ی «مگس کش»

تنهایی همیشه با من بوده و دسته مگس کش هم یکی از وسایل شکنجه شدنم توسط همسر پدرم بین دو سالگی تا دوازده سالگی محسوب میشود…

متولد ۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۶ تهران در بیمارستان باهر، نام پدر: مهزاد تابان، نام مادر: سیده فاطمه حسینی و تک فرزند و یک برادر کوچک از همسران دیگر پدرم که من را به عنوان فرزند ارشد پدرشان به برادری قبول دارند…

تاریخ جدایی پدر و مادر ۱۳۵۸ و بزرگ شدن تا شانزده سالگی زیر دست سه زن بابا و فرار از منزل پدر و مادر و رفتن به شهر گرگان برای زندگی با مادر به عنوان تنها فرزند زندگی اش در این دنیا، سرباز زدن ایشان از نگهداری و قطع رابطه کامل تا ۱۳۸۱ ..

زندگی با پدر بزرگ و مادربزرگ پدری به مدت ۹ ماه و عذرخواهی آنها از عدم سرپرستی و نگهداری نوه ارشدشون در سال ۱۳۷۳..

زندگی در خیابان و خوابیدن در نمازخانه بیمارستان و گذارندن شبها ذر یک مغازه ساندویچ فروشی به مدت یکماه و آغاز استقلال کامل در زندگی در سال ۱۳۷۳ و اجاره اتاقی پنج متری و کاهگلی بدن داشتن پنجره بدون هیچ امکانات.

قبولی در دانشگاه آزاد شهرری تهران در رشته کارتو گرافی در سال ۱۳۷۵ جدایی از فوتبال و آغاز ورزش دوچرخه سواری و زدن دور ایران به مسافت (۵۰۸۷ کیلومتر) در مدت ۵۹ روز و طی کردن (۳۴۰۰) کیلومتر دیگر با دوچرخه به مدت چهل و سه روز و اضافه کردن به رکورد قبلی.

آغاز فعالیت خبرنگاری زیر نظر استادم “مجید گالشی” شهریور ۱۳۷۶ و پاین تحصیلات متوسطه و اخذ دیپلم با ثبت دو سال مردودی و آغاز تحصیلات داشگاهی در همان سال و قهرمان دوچرخه سواری گرگان و نایب قهرمان استان گلستان در سالهای (۷۶ – ۷۸).

پوریا تابان در پست دوم خود در حالی که مخاطبین خود را به خواندن متن قبلی دعوت می کند در نوشته دوم خود شرح حالی دیگر را از گذشته خود را بازگو می کند..

این دردها و زخمها و زجرها نه قصه هستند نه رویا و نه توهم، نا امید به آخر راه رسیده اونیه که از طناب دار آویزونه.
من زندم و نفس می کشم و این یعنی دارم جون میکنم که باشم و ثابت کنم: مرد آن است که در کشاکش درد، سنگ زیرین آسیاب باشد.

دلم میخواد حالا دیگه همه «پوریا تابان» واقعی را بشناسند:
راه اندازی دوباره ی هیئت دوچرخه سواری در گرگان استان گلستان و احیای دوباره ورزش بعد از استان شدن گلستان و جدایی گرگان از مازندران (۱۳۷۶) – شرکت در دو دوره تور بین المللی دوچرخه سواری مازندران با حضور تیم های خارجی آسیای میانه و اروپایی به عنوان ورزشکار (۱۳۷۷ و ۱۳۷۸) – خداحافظی برای همیشه از ورزش دوچرخه سواری به خاطر هزینه های بالای ورزش، فقر و مشکلات عاطفی با کسب مقام سوم استان گلستان در آخرین مسابقه
(۱۳۷۸) – من گاهی در تمرینات تیم استان پول خرید یک ساندیس را هم نداشتم و برای حمام بعد از تمرین چند ساعت باید با چند سطل آب حوض وسط خونه ای که داخلش اتاق اجاره کرده بودم عرق تنم را میشستم، اونم با خواهش از همسایه ها که برن تو اتقهایشان و در را ببندند.

انصراف از دانشگاه آزاد به خاطر شرایط سخت شهریه های گران، فقر و مشکلات عاطفی بعد از چهار ترم تحصیل و اعزام به خدمت سربازی در سازمان زندانهای کشور (۱۳۷۸) – آقای گل رقابتهای فوتبال جام ولایت زندانهای استان گلستان با یاده گل و قهرمان با تیم سربازان «شهید لاجوردی» (مهر ۱۳۸۰) – پایان خدمت سربازی با دیدن اعدام های مختلف در حین خدمت و فضای زندانها و روحیات زندانیان با انواع و اقسام خلافها و بزه کاریها (آبان ۱۳۸۰) – خبرنگاری و روزنامه نگاری در ایرنا، عصر آزادگان، گنبد کبود، خبر ورزشی، ایران ورزشی، اعتماد ملی، همشهری جوان و … به عنوان خبرنگار ورزشی و سینمایی از (۱۳۷۶ تا ۱۳۸۹)…

ازدواج در تاریخ بیست و یکم شهریور ۱۳۸۱و جدایی و طلاق با تفاهم و توافق بدون داشتن فرزندی..

دبیر سرویس بسکتبال روزنامه ی خبر ورزشی از اردیبهشت ۱۳۸۲ تا شهریور ۱۳۷۸ و تنها خبرنگار ایرانی حاضر در اولین قهرمانی ایران در آسیا، بنگلور هند (۱۳۸۳).

پوریا تابان پس از نوشتن این دو پست در قسمت سوم زندگی خود می نویسد: نوشتن از شکنجه های روحی و عاطفی در کودکی و نوجوانی و جوانی برای جلب توجه و ترحم و دلسوزی نیست، اینکه با دسته مگس کش کتک می خورده ام توسط همسر دوم پدر و تنبیهم زندانی شدن در حمام و دستشویی بود هنگام کودکی، اهمیت ندارد یا توسط همسر چهارم پدر باید شبهای سرد زمستان گوهر دشت کرج را در پله های منتهی به درب پشت بام بدون پتو سپری می کردم یا اینکه در دعواهای ایشان با پدر من محکوم میشدم توسط همسر چهارم پدر که تا صبح باید بیدار بمانم و اگر خوابم میبرد حوالی سحر پارچ آب یخ داخل یخچال روی سرو بدنم خالی می شد و من با تمام وجود مرگ را در پانزده سالگی آرزو میکردم مهم نیست..

مهم قضاوتهای ناصواب و بی مهری هایی است که امروز توسط هم نوعان آزارم میدهد، از حقایق که نمیتوان فرار یل آن را کتمان کرد، می شود …

ایشان در ادامه این پست شرح حالی دیگر از زندگی کاری خود را بازگو می کند و در قسمت چهارم نیز از کسانی که با گذاشتن کامنت توهین آمیز با پدرش برخورد کردند گله می کند و می نویسد: جالب است دو بزگوار بین این همه لطف به بنده تو سه قسمت قبلی گوشه ای از داستان زندگیم با پدر فقیدم حکم دادند و قضاوت کردند، اصلا” همین قضاوتهای نابجا در مورد انسانها باعث شد تصمیم بگیرم گوشه ای از زندگی خودم را منتشر کنم..

ما نه طرف را میشناسیم نه جای اون بودیم و نه یک لحظه در کنارش زندگی کردیم آنوقت در موردش حکم قطعی می دهیم، آنهم با استفاده از کلماتی مثل: معلومه، همینطوره، مگه میشه اینطوری نباشه و .. از کجا میدانید؟ چرا قضاوت می کنید..؟ من خودم در مورد پدر و مادرم تو تمام زندگیم جرات قضاوت نداشتم، شما چطوری اینقدر راحت قضاوت می کنید..؟

اما ایشان در آخرین قسمت نوشته های خود با نام پوریا تابان یک تمام نا تمام می نویسد: چه اهمیتی دارد توی انسان من را خل و دیوانه وچل و متظاهر و موج سوار فرض کنی..؟ چه اهمیتی دارد تایید یا تکذیب من..؟ این قضاوت که پوریا تابان رد داده، خل و چله، یا داره جلب توجه می کنه، قاطیه یاهر حکم دیگری مهمه؟

اصل این است که همه از دوستان هنرمند زن ومرد من تا تمام مردم عزیز ایران و آدمهای دنیا تو خلوت و دلشون می دونن چند مرتبه حلاج هستند، میدونن چکاره هستند، چی کار کردن،چقدر ریا و تزویر و دروغ و شعارن یا پاک و مهربان وانسان بودند.

نباید همه را به کیش خویش پنداشت، در مورد قضاوت کردن انسانها به فرمایشات مولا علی (ع) مراجعه کنید، عزیزی که این پنج پست را برای جلب توجه آدمها و مدیران تلویزیون می دانی آن روز که در مقدمه مجله شماره ۳۱ «نقش؟آفرینان»به مدیر مسئولی شکوه جیرودی در اردیبهشت ۱۳۸۶ مصابحه هایم با ۲۵ بازیگر مطرح سینما چاپ شد و همین سرگذشت را در صفحه سردبیری نوشتم، اصلا مجری تلویزیون نبودم و اینستایی نبود و فیسبوکی که کسی عکس کبود شده و مشت خورده ارائه دهد بزرگوار.

همیشه هدفم این بود، امیدم این بود که وقتی در جایی ایستادم فریاد بزنم: بچه طلاق، بچه فقر، بچه درد و زخم و تنهایی با توام، میشه درخشید و سرو قامت ایستاد.

باور داشته باش میشود کمر زیر بار مشکلات خم نکرد، میشود به خدا دل بست و اوست که لطف دارد و همه کس بی کسان است.

در ادامه آخرین پست پوریا تابان باز هم از کارنامه کاری و خانه نشینی بی دلیل خود سخن گفت که شرح آنرا در زیر میخوانیم:
از اجرای زنده برنامه دورخیز در شبکه دو از ۵ مرداد ۱۳۸۶ تا ۲۶ اسفند ۱۳۹۰ – اجرای ۳۰ قسمت اول مسابقه نشان برتر در شبکه دو:۱۳۹۰-۱۳۹۱) – اجرای بیش از یکسال قدیمی ترین برنامه ی تاریخ تلویزیون ایران «ورزش از نگاه دو»(۲۶فروردین ۱۳۹۱ تا تیر ۱۳۹۲) – اجرای بخش ورزشی برنامه صبحگاهی روز از نو در شبکه دو (از ۲۱ دی ۱۳۹۲ تا اول اردیبهشت ۱۳۹۳) بازی در قسمت ۲۷ سریال شاهگوش به کارگردانی استاد داوود میر باقری (۱۳۹۲ روز ۲۷ اسفند که شبش پدرم از دنیا رفت به خاطر سرطان ریه و این قسمت مرداد ۱۳۹۲ پخش نشد) –

اغاز خانه نشینی بی دلیل از اردیبهشت ۱۳۹۳ تاکنون و عدم حضور در برنامه های تلویزیونی بدون هیچ دلیلی – پایان نوشتن کتاب «سنگ قبر» بعد از ده سال و اقدام برای چاپ آن بهار و تابستان ۱۳۹۴- آماده سازی کتاب دوم برای چاپ که اختصاص به دل نوشته هایم دارد با عنوان “برای او که همیشگیست” تابستان و پاییز ۱۳۹۴

گوشه هایی از زندگی من این بوده به آن تمام قد افتخار میکنم و این دست زدنها تقدیم به تو دوست و بیگانه ای که به راحتی آب خوردن حکم صادر میکنی و بر آن استواری….
پوریا تابان پانزدهم شهریور ۱۳۹۴.

تصاویر صفحه اینستاگرام پوریا تابان به ترتیبی که منتشر شده است، لازم به ذکر است به علت طولانی بودن متن مطالب اصلی در این متن گنجانده شده است، مخاطبین در صورتی که تمایل به خواندن متن کامل نوشته های ایشان دارند می توانند به تصاویر یا صفحه اینستاگرام ایشان مراجعه کنند.

Share