دیارمیرزا گزارش می دهد

مسکن مهر فومن فقط در حد یک آرزوی کوچک;آیا روزی پای مادرم به خانه باز می شود؟

اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا این روز وقتی پا به بیرون از منزل می گذارید و در مغازه یا داخل ماشین یا در محل کار قرار می گیرید شاید باشند افرادی که از وضعیت اقتصادی و کمبودهای معیشت و زندگی سخت سخن می گویند و گله مند هستند از این که نمی توانند با هزینه های جاری و دریافتی کم حقوق امرار معاش کنند

اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا این روز وقتی پا به بیرون از منزل می گذارید و در مغازه یا داخل ماشین یا در محل کار قرار می گیرید شاید باشند افرادی که از وضعیت اقتصادی و کمبودهای معیشت و زندگی سخت سخن می گویند و گله مند هستند از این که نمی توانند با هزینه های جاری و دریافتی کم حقوق امرار معاش کنند و افرادی که از مشکلات جامعه می گویند و جوانانی که دغدغه ها دارند.
۱۲در جستجو و خرید وسایل مورد نیاز برای سفر افطار در سوپر مارکتی رفتم جوان فروشنده با احترام سلام و احوال پرسی کرد و با گفتن کلمه خانم صفری چه خبر از شهر از من استقبال کرد من نیز با خوش رویی پاسخ دادم و گفتم خبرها را شما باید به ما بدهید شما بیشتر با مردم هستید و ما امیدمان برای انعکاس خبر و دردهای جامعه در دستان شما .
جوان دیگری که با دستهای به هم گره خورده و ظاهری آراسته داشت نگاهی به بنده انداخت و گفت: چه کسی از درد چه کسی می پرسد؟ چه کسی می داند که گرسنه کجاست و…
با تمام حواسم به جوان نگاه کردم و از دردی که داشت پرسیدم چون حس درونی ام گفت: که او از جامعه و ماها دل گیر است .
گفتم پسر جوان شما مشکلی دارید؟گفت بله بسیار زیاد اما کجاست گوشی که درد مرا بشنود.
خودم را معرفی کردم و گفتم هر دردی داری بگو اگر گوشم نشنید بعد قضاوت کن ،خواستم بیشتر با او به گفتگو بنشینم ولی احساس کردم از اینکه می خواهد حرفهایش را بزند از دوستش کمی شرم می کشد و نمی تواند. با اجازه از صاحب مغازه در گوشه ای ایستادیم و او شروع کرد به گفتن ها ومن فقط صدایش را ضبط کردم.
جوانی که هرگز فکرش را نمی کردم که اینهمه دغدغه داشته باشد گفت: من این روزها آماده می شوم برای رفتن به خدمت سربازی از زمانی که خودم را شناختم مادرم را با رنج و درد دیدم زیرا پدرم مصرف کننده مواد بود و مادر با سختی زندگی می کرد کم کم ما بزرگ شدیم یک خواهر هم دارم که سالهای پایانی دبیرستان است.
مادرم کار می کرد و با اندک پول در منطقه بسیار فقیر نشین همین شهر فومن زندگی می کنیم چون پول برای گرفتن خانه بهتر را نداریم.
سالها پیش شاید ۷ یا ۸ سال پیش بود که برق شوق و زندگی را در چشمان مادرم به زیبایی دیدم زمانی که وعده برای مسکن مهر در شهر گوشها را نوازش کرد مادرم با کمک خانواده در این لیست قرار گرفت لیستی که باید امروز از آن به عنوان لیست سیاه در ذهن من و خانواده ام نام ببرم.
خلاصه بگم خانم خبرنگار مادرم با ذوق و با شدت بیشتر کار کرد و پدر نیز طبق مشورتهای مادر و نشان دادن راهکارها با ماشین فرسوده در ایستگاه وهر دو نفر برای اینکه بتوانند مبلغ در خواستی را بدهند کار کردند و من و خواهرم با کمبودهای بیشمار درس خواندیم و این کمبود ها امروز نیز من و خواهرم را از دیگر جوانان شهر متمایز می کندو نفهمیدیم که مادر چقدر سختی را تحمل کرد.
خلاصه سال به سال گذشت و مادر هر از گاهی مبلغی به حساب تعاونی مسکن مهر ریخت تا اینکه دربهار سال ۹۳ مادر زمانی که از کار در شالیزار های منطقه بر می گشت در مسیر خانه با ماشین تصادف کرد و از ناحیه کمر و پا آسیب دید .
مادر عزیزم حدود ۶ ماه به روی تخت بی حرکت ماند و طبق گفته پزشکان زمان زیادی باید استراحت کند و اگر خوب شود در حد کار در منزل است.
پسر جوان آهی کشید و گفت مادرم ۸ میلیون تومان با همه ی گرفتاری که پدر داشت به تعاونی داده و امروز نگران از اینکه دیگر نمی تواند کار کند و طبق دستور های جدید و پرس و جو کردن از مسئولان این حوزه دریافتیم که اگر امروز بخواهیم به مسکن مهر برسیم باید مبلغ بالایی پرداخت کنیم ومادر نا امیدانه می گوید پولمان را پس بگیریم و امروز همه ی آرزوهای مادرم برای رسیدن به مسکن مهر به سیاهی نشست و دیگر به پا گذاشتن در این خانه هم فکر نمی کند.
از پسر جوان پرسیدم شما به هر حال تا یک جایی درس خواندید اگر چه دانشگاه نرفتید ولی نظر خود شما چیست؟ خانم ببخشید به نظر من شماها که مبلغین چنین پروژه هایی هستید و حضور مسئولان را گزارش می کنید باید درد را بیشتر بنویسید نه اینکه مسئولان امروز انجا را افتتاح کردند یا کلنگ مسکن مهر را زدند.
درد من این است اگر در زمانی که مسکن مهر شروع شد با این همه کندی پیش نمی رفت و دست به دست نمی شد مادرم در آن زمان بخاطر داشتن سلامتی و ذوقش بیشتر کار می کرد و مبلغ را می پرداخت و امروز ما به گرانی بر نمی خوردیم.
در این گفتگوی آرام و درد دل جوان از او انتظارات را پرسیدم و اینکه برای معرفی بیشتر ما را نزد مادر و خانواده ببرد. با صدای بسیار آرام به گونه ای که دوست فروشنده اش چیزی نشنود گفت:هرگز دوست ندارم اسمی از من و خانواده و یا تصویری از ما پخش کنید و اگر این اتفاق بیافتد من شما را نمی بخشم زیرا مادرم سالها آبرومندانه با پدرم زندگی کرده و هرگز کسی نفهمید که ما چیزی داریم یا نداریم.
از مسئولان نمی خواهم با گفتن این درد و دلم از فردا فداکاریها شروع شود و فرماندار و نماینده و مسئولان به فکر کمک به ما شوند و یا برای ما کاهش هزینه در نظر بگیرند چون من دردم را گفتم شاید افراد زیادی به درد ما گرفتار باشند و موقعیت و فضا برای گفتن دردهایشان مهیا نباشد .
من با کمک خواهرم تصمیم گرفتیم در آینده با کار کردن تمام تلاش خود را بکنیم که مادر در دوران حداقل میانسالی اش بدون دغدغه در خانه ای کوچک زندگی کند و فقط از خدا کمک و یاری می خواهیم.
با پسر جوان خداحافظی و از اینکه ساعاتی را به ما اختصاص داد و ما را در دردهایش شریک کرد تشکر کردیم و اینکه هرگز حتی در دفتر خاطراتمان اسمی از او و خانواده اش ذکر نکنیم .
با این گفتمان از تعدادی از دست اندکاران مسکن مهر و مسئولان پروژه گفتگو داشتیم که با کامل شدن گفتگو با دیگر مسئولان شهر در هفته ها ی آینده خواهید شنید.

گزارش: زلیخا صفری راسته کناری

Share