بیا بیا اوی برار به سر بور می انتظارا ; احوالپرسی از ترانهسرای قدیمی گیلان
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا،نسل امروز گیلان شاید کمتر «تیمور گورگین» فرزند «مُلاکاسآقا چولابی» را که روزگاری مرثیهخوان چولاب بود، بشناسد. ولی احتمال اینکه ترانههایی را که سروده است و بسیاری از خوانندگان نامی گیلان آنها را خواندهاند، نشنیده باشد، خیلی کم است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا،نسل امروز گیلان شاید کمتر «تیمور گورگین» فرزند «مُلاکاسآقا چولابی» را که روزگاری مرثیهخوان چولاب بود، بشناسد. ولی احتمال اینکه ترانههایی را که سروده است و بسیاری از خوانندگان نامی گیلان آنها را خواندهاند، نشنیده باشد، خیلی کم است.
به نقل از شمال ما,ترانه معروف «بنفشه گل» او را خیلیها شنیدهاند. ناصر مسعودی آن را خواند و تیمور هنوز با نغمههای آن سرخوشی میکند و دل به گیلان بسته دارد.
این شاعر پیشکسوت گیلان که اکنون بر مرکب ۸۱ سالگی عمرش سوار است، هنوز دست از سرودن و خواندن بر نداشته است.
آیینه جوانی و کودکی
وقتی با او در باره شعر و شاعری صحبت میکنی، کودکیهایش را میتوانی ببینی: شاد، سرحال و بازیگوش. به وجد میآید و تُن صدایش بلند میشود و میخواهد پشت سر هم برایت شعر بخواند. انگار دست خودش نیست، وقتی برایش شعر میخوانی یا او شعری میخواند، احساساتش شکوفه میزند و ترانهها هم تسکینش میدهند. «مولای رشتی» سالها در مطبوعات قلم زد و شعر گفت و شعر چاپ کرد.
نخستین کارش را سال ۱۳۲۸ به نام «مورچه رشتی» در نشریه چلنگر چاپ کرد. همیشه هم میگفت که «مطبوعات خانه من است.» اکنون گرچه بیش از یک دهه است پا از فضای مطبوعات بیرون کشیده اما اصحاب مطبوعات گاه و بیگاه و به بهانههای مختلف پای او را به میان میکشند، گویی وقتی از ترانههای گیلکی صحبتی میشود، به شکلی پای تیمور گورگین در میان است. او سالهاست هوای پر دودو بیدم تهران را رها کرد و بعد از درگذشت همسرش، به خمام رفت و در شهر گیلکان با همشهریانش دمخور است.
فرصت دست نداد به خمام بروم. به او تلفن کردم و حالش را پرسیدم. خوشحال شد و از خاطرههای کار در روزنامههای اطلاعات و خصوصا روزنامه همشهری گفت و اینکه حدود ۷ سال در همشهری کار کرده و بعد راهی شمال شده است. دلش خوش است که گاهی با همسایهها گپوگفتی میکند و رشتی حرف میزند تا زبان مادریاش را حفظ کند.
حال و هوای این روزها
از او در باره حال و کارش پرسیدم. گفت که کمی ناخوش است، ولی شعر و کتاب، ناخوشیاش را درمان میکنند. گورگین بیشتر از ۷۵ ترانه و تصنیف برای خوانندگان گیلانی ساخته است که بیش از ۶۰ ترانه را فقط مسعودی خواند.
اسم برخی از ترانههایش را برایم گفت. ترانههایی که با صدای استاد «ناصر مسعودی» به بخشی از خاطره مردم و تاریخ گیلان تبدیل شد: دوختر رشتی، اسب سفید، گل شقایق، تیعید تره موبارک بیه، گول لاله ول بیگفته، آب طلا یا خوشه برنج. به گزارش شمال ما، نظرش را در باره شعرهایی که به زبان گیلکی سروده میشود و خصوصا ترانههایی که این روزها برخی خوانندگان به زبان گیلکی میخوانند، جویا شدم. گفت: خوب است اغلب خوب است و اغلب شعرها هم بد نیست. ولی خوانندهها زیاد کار نمیکنند. اینها دلسوزی نمیکنند. خوانندهها میآیند با یکی دو تا کار مشهور شوند. باید با شاعران بنشینند و آهنگسازی کنند. هر کس میخواهد به صورت شخصی آهنگ بسازد. اینجوری بین خواننده و آهنگساز و شاعر جدایی میافتد. آن موقع همه یک تن بودند. شورای شعر و موسیقی بود، ولی امروز متأسفانه خیلیها غلط میخوانند.
هدیهای برای گیلانیها
سپس خبری خوش به ما دارد: ضمنا یک خبر هم برای شما دارم، خصوصا آنهایی که ترانههای گیلکی را دوست دارند. بعد از ۱۵سال که ترانهسرایی را رها کرده بودم ترانهای ساختم که دوست دارم این ترانه را هم استاد مسعودی بخواند. میخواهم همانطور که اوایل ترانهسراییام را با مسعودی شروع کردم، اواخر هم با او کار کنم. این ترانه هم عاشقانه است، ولی عشق و امید در ترانه آخر رنگ دیگری دارد.
گورگین افزود: ترانهای که الآن ساختم، در باره عشق به وطن است. اسمش را هم گذاشتم «غوربت خاک»(خاک غربت). این ترانه را ساختم تا به هموطنانم بگویم که اینجا خانه خودشان است، برگردند و ببینند که آب و خاک مادری چه طعم و بویی دارد. به گزارش شمال ما، با حرارت صحبت میکند و با عشق ترانهاش را میخواند. گفت: ترانههای گیلکی را که من ساختم و مسعودی خواند، هنوز مردم هم میخوانند. این ترانه را هم یقین دارم اگر مسعودی بخواند، مردم هم میخوانند.
تیمور گورگین تأکید کرد: فکر میکنم تا الآن کسی در باره غربت به زبان گیلکی ترانه نساخته باشد. حالا دوست دارم که گیلکیزبانها و دیگران این ترانه را بخوانند و به یاد وطن بیفتند. البته این ترانه را به عنوان عیدی به همشهریها و همه آنهایی که به زبان گیلکی صحبت میکنند، تقدیم میکنم.
غوربت خاک (خاک غربت)
بیا بیا اوی برار (بیا بیا ای برادر)
به سر بور می انتظارا (انتظارم را به پایان برسان)
بوین پوشتین هم پیش بوریم امی کسب و کارا (با هم پشتیان هم باشیم پیش ببریم کسب و کار ما را)
تا وطن خوشحالابه جه امی اتحاد (تا وطن از اتحاد ما خوشحال باشد)
عالم حیران بوه جه امی جهاد (دنیا حیران شود از جهاد ما)
بیا بیدین باز تی نازنین ایرانا (بیا دوباره ببین ایران نازنینات را)
ته هموطن ته همزبان ته یارِ مهربانا (هموطن خودت همزبان خودت و یار مهربانت را ببین)
خاک غوربت گیدی کی خیلی سرده (میگویند خاک خیلی سرد است)
آدم بِختره به خو وطن واگرده (آدم بهتر است به وطن خودش باز گردد)
خدا دانه ایران تره دوخانه (خدا میداند که ایران صدایت میکند. ترا میخواند)
امی قشنگه ایران، ماه و خورشید مانه (ایران قشنگ ما مانند ماه و خورشید است)
امان ایرانِ زاکیم، اهل هه آب و خاکیم (ما فرزندان ایرانیم و همه اهل همین آب و خاکیم)
بوی بهشتا دیهه (ایران زمین بوی بهشت میدهد)
و گرد بیا اَیا بهشت بیدین(برگرد بیا بهشت را در ایران ببین)
دیدگاه