قصه پُردرد تالاب انزلی

طومار مردم انزلی برای نجات تالاب، به دست دکتر ابتکار رسید

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا،دﻳﮕﺮ وﻋﺪه وﻋﻴﺪ ﻛﺎرﺳﺎز ﻧﻴﺴﺖ، ﻣﺎ آﻣﺪه اﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ ﻫﻤﮕﻲ ﺑﺮای ﻧﺠﺎت ﻓﺮزﻧﺪت آﻣﺎده اﻳﻢ آﻣﺪه اﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ ﻏﻢ ﺷﻤﺎ ﻏﻢ ﻣﺎﺳﺖ. ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ آﻣﺪه اﻳﻢ ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺣﺎﻣﻲ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﺗﺎ ﻗﺼﻪ ی ﺗﻠﺦ ﻫﺎﻣﻮن ﻫﺎ و اروﻣﻴﻪ ﻫﺎ ﺗﻜﺮار ﻧﺸﻮد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا،طومار مردم انزلی برای نجات تالاب این شهر به دست دکتر ابتکار رییس سازمان حفاظت محیط زیست رسید.

swan-13انزلی کلاب نوشت:
شهر خوب، شهریست که شهروندان خوبی دارد، شهری که شهروندانش درد را و نحوه شایسته پیگیری حقوقشان را از مسیر قانونی و مدنی واقفند و در عمل برای پیشبرد اهدافشان، برای پیشرفت محیط زندگی شان گام بر میدارند، تلاش میکنند، مطالبه می کنند و وقت می گذارند و خواسته ها و مطالباتشان تنها محدود به فضای مجاری نیست.

نباید فراموش کنیم که اگر شهر ما، مسئولین ما مشکل دارند، این مشکلات را ابتدا باید در خودمان ریشه یابی کنیم چرا که:

اصلاح فرد اصلاح جامعه است

نحوه ارسال طومار (دست نوشته ای از سرکار خانم کشاف):

ساعت۷صبح سه شنبه ۹۳/۰۶/۲۵

اتوبوس به سمت تهران حرکت میکرد. هر چه از بندرانزلی دور میشدم بیشتر دلم میگرفت، همیشه همین حس را دارم، از انزلی که دور میشوم دلتنگش میشوم. کامنتهای همشهریان گله مند انزلی کلابی، بحث های اخیر منطقه آزاد، انتظاراتمان از مسئولین، همه و همه از ذهنم عبور میکند مسافران همه در خواب اما من از استرس آنکه فردا چه پیش خواهد آمد، خواب به چشمانم نمی آید. پسر کوچکم را در بغل دارم، او هم دائما نق میزند و من از ترس آنکه صدای سایرین در نیاید، یکسره تکانش میدهم. ساعتها میگذرند و من در این فکرم که فردا چگونه با دکتر ابتکار ملاقات کنم…
مسافت طی شد و بالاخره به تهران رسیدیم
دایی تو ترمینال منتظرم بود، بعد از احوالپرسی و صبحانه موفق شدم دو ساعتی استراحت کنم، تا برای امروز کمی تمرکز داشته باشم پسر کوچکم را بدست خواهرش سپردم و راهی پارک طبیعت پردیسان شدم، توی نقشه چک کرده بودم که این پارک بین بزرگراه همت و اتوبان حکیم قرار دارد، تاکسی دربست گرفتم که راحت تر به مقصد برسم.

تمام راه را دعا میکردم که موفق شوم و از اقدامم نتیجه بگیرم، بالاخره رسیدم، چقدر زیبا بود، وارد سازمان شدم، متوجه شدم که خانم دکتر در سازمان حضور ندارند، از قبل خودم را آماده چنین شرایطی کرده بودم که اگر ایشان نبودند به کجا مراجعه کنم، به دفتر دکتر مجابی معاونت ایشان که شخصیتی مثبت و قدرتمند هستند مراجعه کردم. سه ساعتی برای ملاقات حضوری با ایشان انتظار کشیدم، به هر حال بدون هماهنگی به سازمان پاتک زده بودم، منتظر ماندم، ایشان با همان چهره مهربان و شخصیت خوبی که شنیده بودم از من دعوت کردند و من نیز سفره دل گشادم و طی ۵ دقیقه توانستم قطره ای از مشکلات بی شمار تالاب را به ایشان منتقل کنم و رونوشت نامه و یک نسخه از پرینت امضاهای مردمی را هم خدمتشان دادم.

ایشان من را ارجاع دادند به قسمتی دیگر و من هم بعد از جمع آوری یکسری از اطلاعات راهی منزل شدم، ساعت حدودا ۳ بود و من هم واقعا خسته بودم.

فردا صبح اول وقت در سازمان حاضر شدم و منتظر شدم تا دکتر ابتکار در سازمان حضور پیدا کنند، ساعت ۸:۴۵ دقیقه خانم دکتر با جمعیت عظیمی که دور ایشان حضور داشتند و هر کدام کاری را پیگیری میکردند وارد سازمان شدند، من نیز طومار بدست ایشان را صدا زدم، با همان چهره خندانی که در عکسها از ایشان سراغ داشتم، ایستادند و من را نظاره گر شدند، گفتم: براتون نامه آوردم از انزلی میام! خانم لاهوتی گفتند نامه را تحویل دبیرخانه بدهید، گفتم: نه! من این همه راه اومدم که مطمئن بشم خود خانم دکتر نامه من را مطالعه میکنند.

تو دستم عکسهای تالاب نگون بخت انزلی با امضاهای مردمی بود، خانم دکتر مجددا لبخندی زدند، منم کوتاه سخن گفتم اما احساس کردم ایشان همدردمان هستند، گفت: حتما میخوانم، تماس بگیر و پیگیر باش.

بالاخره موفق شده بودم، یکماه بود که تماس میگرفتم با اینکه به خوبی میدانستم سر دکتر ابتکار، حسابی شلوغ است اما امیدوار بودم تا وقت ملاقاتی بگیرم، هر چند تلفنی موفق نشدم، اما خدا خواست و این مهم اتفاق افتاد، شاید چون واقعا خواستم.

هنگام رفتن خانم دکتر، مجددا به خانم لاهوتی مراجعه کردم و ایشان را صدا زدم، خانم دکتر دوباره لبخندی زدند و به خانم لاهوتی سفارش کردن که کار ایشان را کامل انجام دهید و سپس بیایید. چهره خانم دکتر خیلی مهربان است و این آدم را حسابی دلگرم میکند، حدود نیم ساعت همه حرفهایم را زدم، یک نسخه از امضاها و رونوشت نامه ها را به ایشان دادم، تشکر کردند و من را ارجاع دادن به جناب آقای درویش مدیر خوش اخلاق بخش مشارکتهای مردمی سازمان، خلاصه تا ساعت ۲:۳۰ دقیقه در قسمتهای مختلف سازمان حاضر شدم و به سخنرانی از مشکلات و دردهای تالاب پرداختم، کم کم حس کردم که دیگر همه حرفها و کارهایی که باید انجام میشد، صورت پذیرفته و با کلی شماره تلفن و شماره نامه و وعده وعیدهای دلگرم کننده راهی منزل شدم.
ساعت۸صبح چهارشنبه۹۳/۰۶/۲۶
دیگر کارهایم در سازمان محیط زیست تمام شده بود و باید منتظر جواب میماندم چقدر این انتظار دشوار است………………

راستی یک نکته جالب این بود که کلی شمالی تو اداره محیط زیست حضور داشتند، که اکثرشان از استان و انزلی و اوضاع و احوالش پرس و جو میکردند، البته تعداد بیشترشان از شهر لنگرود بودن که خیلی برایم جالب بود، بگذریم سوار مترو شدم و ایستگاه بهارستان پیاده شدم روبری خود ساختمان مجلس را نظاره میکردم و پشت سرم ساختمان برنامه ریزی و بودجه قرار داشت، متاسفانه ورود به این دو مرکز بسیار دشوار بود. البته مجلس هدفم دکتر نوبخت بود که متاسفانه حضور نداشتند، برای همین تنها موفق شدم برای ایشان پیغامی بگذارم چون از اول برای ملاقات با ایشان برنامه ریزی نکرده بودم نتوانستم کاری بیشتری انجام دهم، دیگر پایان ساعت اداری چهارشنبه بود و تعطیلی ادارات پایتخت نشینها، پس ما بقی کارها تنها شنبه قابل پیگیری بود، من هم که مرخصی ام تمام شده و باید شنبه به شهر عزیزم انزلی بازگردم.
دوشنبه۹۳/۰۶/۳۱ شهر زیبای انزلی
از دفتر سازمان تماس گرفته شد، نامه ای از مرکز برای جناب آقای برجی زده شده است، که رونوشتش تا چند روز دیگر برای من هم فاکس میشود، پشت تلفن حسابی از من تشکر کردند و اذعان داشتند که هر چند مسئله تالاب انزلی درد تازه ای نیست اما فکر نمیکردند به این شدت هم باشد، گفتند این مساله در دست پیگیری است و خواستند اگر میتوانم دوباره به پایتخت سفری داشته باشم. بسیار از برخورد خوب بچه های سازمان خرسند شدم و بیشتر از آن از بازخورد پیگیری ام و توجه سازمان به تالاب بین المللی انزلی که در پس نا ملایمت ها متاسفانه نفس های آخرش را میکشد!!!

 

متن نامه ارسالی خطاب به سرکار خانم دکتر ابتکار:

222ﺳﻼم ﺑﺮ ﺑﺎﻧﻮی ﻃﺒﻴﻌﺖ ﺑﺮﺷﻤﺎ ﻛﻪ ﻣﺎدر ﻃﺒﻴﻌﺖ ﻫﺴﺘﻴﺪ. درددل ﻫﺎﻳﻤﺎن زﻳﺎد اﺳﺖ، ﺑﺴﻴﺎر ﻫﻢ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻴﻢ اﻣﺎ راه ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻲ ﻧﺒﺮدﻳﻢ، ﺑﺴﻴﺎر ﻓﺮﻳﺎد زدﻳﻢ اﻣﺎ ﺻﺪا در ﮔﻠﻮﻫﺎﻳﻤﺎن ﺧﻔﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ، ﭼﺸﻤﻬﺎﻳﻤﺎن از ﻏﻢ ﮔﺮﻳﺎن اﺳﺖ و ﻧﻤﻴﺪاﻧﻴﻢ اﻳﻦ ﻏﻢ ﺑﺰرگ را ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﺮﻳﻢ. ﻏﻢ ﻫﺎﻳﻤﺎن اﻓﺰون ﻣﻲ ﺷﻮد وﻗﺘﻲ ﺻﺪای ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎی ﻃﺒﻴﻌﺖ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻤﺎن ﻣﻴﺮﺳﺪ.

ﭘﺎی ﻣﺎ ﻟﻨﮕﺴﺖ وﻣﻨﺰل ﺑﺲ دراز *** دﺳﺖ ﻣﺎ ﻛﻮﺗﺎه وﺧﺮﻣﺎ ﺑﺮﻧﺨﻴﻞ

و آﻧﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ دﺳﺘﺸﺎن ﻣﻴﺮﺳﺪ ﻳﺎورﻣﺎن ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ آﻧﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ در ﺑﺮاﺑﺮ ﻣﺎ ﭘﺮﭼﻢ ﻧﺎﺗﻮاﻧﻲ ﻋﻠﻢ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ، آﻧﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺻﺪاﻳﻤﺎن را ﻣﻲ ﺷﻨﻮﻧﺪ اﻣﺎ ﺧﻮد را ﺑﻪ ﻧﺎﺷﻨﻮاﻳﻲ ﻣﻲ زﻧﻨﺪ و آﻧﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﻨﺪ در ﺑﺮاﺑﺮ ﻏﻢ ﻫﺎی ﻣﺎ ﺧﻮد را ﻫﻤﺪرد ﻧﺸﺎن ﻣﻲ دﻫﻨﺪ اﻣﺎ درﻋﻤﻞ ﺗﻴﺸﻪ ﺑﻪ دﺳﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﻧﺪ ﺗﺎ ﻫﺮ آﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﺑﺎﻗﻲ ﻣﺎﻧﺪه را ﻧﺎﺑﻮد ﻛﻨﻨﺪ. ﺣﺎل ﻣﺎ ﺧﻮد دﺳﺖ ﺑﻪ ﻗﻠﻢ ﺑﺮده اﻳﻢ ﺑﺎ ﻳﻚ دﻧﻴﺎ اﻣﻴﺪ، ﻣﻲ ﺧﻮاﻫﻴﻢ درد دل ﻫﺎﻳﻤﺎن را ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﺮض ﻛﻨﻴﻢ، رﺳﻢ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎدر ﻏﻤﺨﻮار ﻓﺮزﻧﺪان اﺳﺖ، ﻣﺎدر ﻣﺮﻫﻢ دردﻫﺎی ﻓﺮزﻧﺪان اﺳﺖ، رﺳﻢ اﺳﺖ اﮔﺮ ﻳﻚ دﻧﻴﺎ در ﺑﺮاﺑﺮ ﻓﺮزﻧﺪ ﻧﺎﻣﻼﻳﻢ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻣﺎدر ﺳﻴﻨﻪ ﺳﭙﺮ ﻛﺮده و ﻳﻚ ﺗﻨﻪ در ﺑﺮاﺑﺮ همه دﻧﻴﺎ ﺣﺎﻣﻲ ﻓﺮزﻧﺪش اﺳﺖ.

ﺧﺎﻧﻢ دﻛﺘﺮ اﺑﺘﻜﺎر: ﻣﺎدر ﻃﺒﻴﻌﺖ، ﺑﺎﻧﻮی ﺑﻬﺎر، ﺧﻮرﺷﻴﺪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻴﻬﺎ، ﻓﺮزﻧﺪاﻧﺖ ﻣﻮرد ﺑﻲ ﻣﻬﺮی ﻗﺮارﮔﺮﻓﺘﻪ اﻧﺪ، ﻓﺮزﻧﺪاﻧﺖ ﺑﻪ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﺷﻤﺎ اﺣﺘﻴﺎج دارﻧﺪ، ﭼﺸﻤﻬﺎﻳﻤﺎن از ﻏﻢ ﻓﺮزﻧﺪاﻧﺖ ﮔﺮﻳﺎن اﺳﺖ و ﻣﻴﺪاﻧﻴﻢ و ﻣﻴﺪاﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺧﻮن ﺟﮕﺮ ﻫﺴﺘﻴﺪ، ﻣﻲ داﻧﻴﻢ ﻛﻪ دل ﻳﻚ ﻣﺎدر ﻫﻴﭻ ﮔﺎه آرام ﻧﻴﺴﺖ. ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ ﺻﺪای ﺧﻨﺪه ی ﻓﺮزﻧﺪ زﻳﺒﺎﻳﺘﺎن را ﻧﻤﻴﺸﻨﻮﻳﻢ، ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ دوﺳﺘﺎن ﻗﺪﻳﻤﻲ ﻓﺮزﻧﺪت، ﺗﺎﻻب را ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻢ ﺗﺎﻻب زﻳﺒﺎ و ﻣﻈﻠﻮم اﻧﺰﻟﻲ دیگر ﺑﻪ ﺳﺮاﻏﺶ ﻧﻤﻲ آﻳﻨﺪ، از آﺧﺮﻳﻦ ﺑﺎری ﻛﻪ ﺗﻌﺪادی از آﻧﻬﺎ ﻣﻬﺎﺟﺮت ﻛﺮدﻧﺪ زﻳﺎد ﻧﮕﺬﺷﺘﻪ وﻟﻲ ﻣﻲ داﻧﻢ ﻛﻪ ﻛﻢ ﻛﻢ دﻳﮕﺮ ﻧﻤﻲ آﻳﻨﺪ.

ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ دﻳﮕﺮ ﻣﺎﻫﻴﺎن دوﺳﺖ داﺷﺘﻨﻲ درﺗﺎﻻب ﺷﻨﺎ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻫﺮ از ﮔﺎﻫﻲ ﻛﻪ ﺑﻌﻀﻲ از آﻧﻬﺎ دﻟﺘﻨﮓ زادﮔﺎﻫﺸﺎن ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ ﻣﻲ آﻳﻨﺪ، اﻣﺎ دﻳﮕﺮ ﺑﺮ ﻧﻤﻲ ﮔﺮدﻧﺪ و ﻫﻤﺎن ﺟﺎ از ﺑﻲ اﻛﺴﻴﮋﻧﻲ و آﻟﻮدﮔﻲ ﮔﻨﺪاب در ﺑﺎﺗﻼق ﻓﺮو ﻣﻲ روﻧﺪ و ﻳﺎ ﺧﻔﻪ ﺷﺪه روی آب ﺳﺮﮔﺮدان ﻣﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ، ﻧﻴﻠﻮﻓﺮﻫﺎی ﺗﺎﻻب دﻳﮕﺮ ﻧﺸﺎط ﮔﺬﺷﺘﻪ را ﻧﺪارﻧﺪ و ﺗﺎﻻب ﻣﻈﻠﻮم، ﻏﻤﮕﻴﻨﺎﻧﻪ در اﻧﺘﻈﺎر روزﻫﺎی ﺑﺪون ﻧﻴﻠﻮﻓﺮ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﻲ ﺑﺮد، دﻳﮕﺮ ﻋﻄﺮ دل اﻧﮕﻴﺰ ﺗﺎﻻب ﺑﻪ ﻣﺸﺎم ﻧﻤﻴﺮﺳﺪ، ﻋﻤﻖ ﺗﺎﻻب ﻛﻢ ﺷﺪه و از ﻓﺮط ورود ﻓﺎﺿﻼب ﺷﻬﺮﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ نظیر رﺷﺖ، ﺻﻮﻣﻌﻪ ﺳﺮا واﻧﺰﻟﻲ، در ﻣﻌﺮض ﺧﻔﮕﻲ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ است.

ﺗﺎﻻب زﻳﺒﺎی ﻣﺎ ﻛﻪ روزی ﻣﺤﻞ رﺷﺪ و ﻧﻤﻮ ﺑﻮد ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ اﻧﺒﺎر زﺑﺎﻟﻪ و ﻣﺪﻓﻦ ﻓﺎﺿﻼب ﺷﺪه. اﻳﻨﻬﺎ ﺧﻮد ﻛﻢ ﺑﻮد آزوﻻی ﻗﺎﺗﻞ را ﻫﻢدﺳﺖ ﮔﺮﻓته اند و ﺑﺮای ﻧﺎﺑﻮدی ﺗﺎﻻب ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ را ﻣﻬﻴﺎ ﻛﺮدند.

عمق ۱۱ متری ﺗﺎﻻب بین المللی انزلی ﺑﻪ ﻛﻤﺘﺮ از ﻳﻚ ﻣﺘﺮ رﺳﻴﺪه اﺳﺖ و ﺑﻲ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺑﻪ ﺑﺎﺗﻼق ﻧﻴﺴﺖ و ﻫﻴﭻ ﻛﺲ اﻳﻦ ﻓﺮﻳﺎد ﺟﺎﻧﺴﻮز را ﭘﺎﺳﺦ ﻧﻤﻴﺪﻫﺪ، ﺧﺰر ﻫﻢ وضعیتش ﺧﻮب ﻧﻴﺴﺖ او ﻫﻢ ﻧﺎﻻن اﺳﺖ.

سرکار ﺧﺎﻧﻢ دﻛﺘﺮ اﺑﺘﻜﺎر، در ﻛﺠﺎی دﻧﻴﺎ ﺳﺮاغ دارﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﺎﺿﻼب و ﭘﺴﻤﺎﻧﺪﻫﺎی ﺧﻄﺮﻧﺎک، زﺑﺎﻟﻪ ﻫﺎ و ﻫﺮ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﻓﻜﺮش را ﺑﻜﻨﻴﺪ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ زﻧﺪﮔﻲ دﻳﮕﺮی ﺑﺮﻳﺰﻧﺪ؟ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺎﻛﺖ ﻣﺎﻧﺪه اﻳﻢ در ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﻢ و ﻣﻲ داﻧﻴﻢ زﺑﺎﻟﻪ ﻫﺎی ﻣﺎ ﻣﺤﻴﻂ زﻧﺪﮔﻲ دﻳﮕﺮان را ﻧﺎﺑﻮد ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻣﺤﻴﻂ زﻧﺪﮔﻲ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ زﺑﺎن دﻓﺎع ازﺧﻮد را ﻧﺪارﻧﺪ. ﻣﺤﻞ زﻧﺪﮔﻲ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ وﺟﻮدﺷﺎن ﻣﺎﻳﻪ رﻓﺎه و آﺳﺎﻳﺶ و ﺷﺎدﻣﺎﻧﻲ ﻣﺎﺳﺖ؟

ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺎﻛﺖ ﻣﺎﻧﺪه اﻳﻢ زﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﺟﺴﺎد ﺑﻲ ﮔﻨﺎه ﻣﺎﻫﻴﺎن را ﺑﺮ روی آب ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻴﻢ؟ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺎﻛﺖ ﻣﺎﻧﺪه اﻳﻢ زﻣﺎﻧﻴﻜﻪ ﻣﻲ داﻧﻴﻢ ﺑﺎﻋﺚ ﻛﻮچ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎن ﺗﺎﻻب ﺷﺪه اﻳﻢ، ﻣﻴﺪاﻧﻴﻢ ﺑﺎﻋﺚ اﻧﻘﺮاض ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎی ﺟﺎﻧﻮری ﻣﻲ ﺷﻮﻳﻢ؟ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺎﻛﺖ ﻣﻲ ﻣﺎﻧﻴﻢ در ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﻣﻴﺪاﻧﻴﻢ ﻣﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﻇﻠﻤﻲ را ﻣﺮﺗﻜﺐ ﮔﺸﺘﻪ اﻳﻢ.

ﻓﺮﻳﺎد ﻃﺒﻴﻌﺖ از ﺷﻤﺎل و ﺟﻨﻮب اﻧﺰﻟﻲ ﺑﻴﺪاد ﻣﻴﻜﻨﺪ و آراﻣﺶ ﺷﻬﺮ را ﺑﻪ ﻫﻢ رﻳﺨﺘﻪ اﺳﺖ و ﻣﺎ ﻧﺎﺑﺎوراﻧﻪ ﺳﺎﻛﺖ ﻣﺎﻧﺪه اﻳﻢ !!!! ﺗﺎﻻب زﻳﺒﺎی ﻣﺎ ﭼﺸﻤﻬﺎﻳﺶ ﻧﻤﻲ ﺑﻴﻨﺪ، ﻧﻔﺲ ﻫﺎﻳﺶ ﺑﻪ ﺷﻤﺎره اﻓﺘﺎده و دﻳﮕﺮ ﻫﻴﭻ ﺣﺮﻛﺘﻲ از ﺧﻮد ﻧﺸﺎن ﻧﻤﻲ دﻫﺪ و در ﻛﻤﺎ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﻲ ﺑﺮد و ﻧﻴﺎز ﺑﻪ ﻳﻚ ﺣﺮﻛﺖ ﺟﻬﺎدی دارد.

دﻳﮕﺮ وﻋﺪه وﻋﻴﺪ ﻛﺎرﺳﺎز ﻧﻴﺴﺖ، ﻣﺎ آﻣﺪه اﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ ﻫﻤﮕﻲ ﺑﺮای ﻧﺠﺎت ﻓﺮزﻧﺪت آﻣﺎده اﻳﻢ آﻣﺪه اﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ ﻏﻢ ﺷﻤﺎ ﻏﻢ ﻣﺎﺳﺖ. ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ آﻣﺪه اﻳﻢ ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺣﺎﻣﻲ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﺗﺎ ﻗﺼﻪ ی ﺗﻠﺦ ﻫﺎﻣﻮن ﻫﺎ و اروﻣﻴﻪ ﻫﺎ ﺗﻜﺮار ﻧﺸﻮد.

ﺧﺎﻧﻢ دﻛﺘﺮ اﺑﺘﻜﺎر، درﻳﺎی ﻣﺎ آﻟﻮده اﺳﺖ و ﺗﺎﻻب ﻋﺰﻳﺰ ﻣﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎی اﺧﺮ ﻋﻤﺮش را ﺳﭙﺮی ﻣﻴﻜﻨﺪ، درواﻗﻊ شهر ۲۰۰ ﻫﺰار ﻧﻔﺮی اﻧﺰﻟﻲ درﺣﺎل ﻧﺎﺑﻮدی اﺳﺖ، ﺗﺎﻻب ﻣﺎ ﺣﺎﻟﺶ ﺧﻮب ﻧﻴﺴﺖ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ. دل ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﻳﻤﺎن را ﺑﻪ ﺣﻀﻮرﺗﺎن ارسال ﻛﺮدﻳﻢ و ﻣﻲ داﻧﻴﻢ ﻛﻪ در اﻳﻦ راه ﺣﺎﻣﻲ و ﻳﺎورﻣﺎن ﻫﺴﺘﻴﺪ و ﻣﻲ داﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﺻﺪای ﻧﻔﺲ ﻫﺎی ﻏﺮﻳﺐ و ﻛﻢ ﺟﺎن ﺗﺎﻻب بین المللی انزلی را ﻣﻲ ﺷﻨﻮﻳﺪ.

ﻣﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﻳﻢ ﭼﻮن ﺑﺎور دارﻳﻢ ﻛﻪ ﻣﻲ آﻳﻲ

ﻟﻴﻼ صاحب ﻛﺸﺎف

شهریور۱۳۹۳

نمونه ای از امضاء های جمع آوری شده از مردم انزلی:
SKMBT_C45114091421300-2 SKMBT_C45114091421300-1

Share