هادي نوري

دفاع مقدس در جامعه اعتدالگرا

دفاع مقدس در جامعه اعتدالگرا «دفاع مقدس» مفهومی است که برای دوره هشت ساله جنگ ایران و عراق استفاده می شود.امروز پس از گذشت حدود ۲۶ سال از پایان جنگ عراق علیه ایران هنوز بحث درباره آن در فضای فکری و سیاسی جامعه ایران جریان دارد. در این مدت، دولتهایی با گفتمانهای سیاسی متفاوت روی […]

دفاع مقدس در جامعه اعتدالگرا
noori«دفاع مقدس» مفهومی است که برای دوره هشت ساله جنگ ایران و عراق استفاده می شود.امروز پس از گذشت حدود ۲۶ سال از پایان جنگ عراق علیه ایران هنوز بحث درباره آن در فضای فکری و سیاسی جامعه ایران جریان دارد. در این مدت، دولتهایی با گفتمانهای سیاسی متفاوت روی کار آمده اند که دیدگاههای خاصی درباره دوران دفاع مقدس داشته اند. اصولا هر گفتمانی بعنوان جریان مداوم گفتگوی اجتماعی بدنبال آن است تا بر ساختارهای جامعه تأثیر بگذارد و با تولید نظام معانی خاص خود بتواند روابط قدرت خاص خود را خلق کند یا بر روابط قدرت موجود اثرگذار باشد. با این همه، گفتمانها از یک جایگاه تاریخی برخوردار هستند. گفتمانها برآمده از متن تاریخی خاصی هستند و تا وقتی که هماهنگی میان گفتمان و محیط تاریخی برقرار باشد. ادامه حیات خواهند داشت. با تغییر محیطهای تاریخی، وضعیت گفتمانها در رابطه با قدرت تغییر پیدا می کند و از موقعیت گفتمان سیاسی مسلط به موقعیت گفتمان در حاشیه تبدیل وضعیت می یابند. این امر به معنای حذف گفتمان مسلط پیشین نیست بلکه شکل گیری نوعی تبدیل وضعیت است. بدین ترتیب، گفتمانهای خلق شده پیشین در یک «منظومه گفتمانی» حضور پیدا می کنند که در آن گفتمان مسلط به مثابه خورشید آن منظومه عمل می کند و با نور معانی خود به سراسر فضای جامعه روشنایی می بخشد. گفتمانهای دیگر تحت تأثیر قدرت روشنی بخش گفتمان مسلط به زندگی حاشیه ای خود ادامه می دهند تا زمانی که با تغییر شرایط اجتماعی فرصت جایگزینی گفتمان مسلط را بیابند.

از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون، ما شاهد ظهور گفتمانهای جنگ، سازندگی، اصلاحات و عدالت در فضای سیاسی بوده ایم و هر کدام از این گفتمانها بدنبال تعین بخشی به جامعه ایران زمان خود بوده اند. امروز در عصر اعتدال قرار داریم و دولت اعتدال حامل گفتمان سیاسی مسلط بر مدیریت اجرایی کشور است. دفاع مقدس بعنوان تجلی عینی گفتمان جنگ در منظومه گفتمانی جمهوری اسلامی حضور دارد و بعنوان عناصر گفتمانی حافظ و تداوم بخش نظام جمهوری اسلامی از جایگاه ویژه ای در منظومه گفتمانی آن برخوردار است. بر این اساس، گفتمان دفاع مقدس حتی اگر در موقعیت گفتمان مسلط هم قرار نداشته باشد از چنان وزن و اعتباری برخوردار است که بر پایه آن هر گفتمان مسلطی را به ایجاد رابطه با خود فرامی خواند. بعبارت دیگر، گفتمانهای سیاسی مسلط بر جامعه ایران باید نگاه و پیوند خود را با آن مشخص نمایند. اعتدال بعنوان گفتمان سیاسی مسلط بر جامعه امروز ایران از این امر مستثنی نیست و باید رابطه گفتمانی خود را با گفتمان جنگ و دفاع مقدس معین سازد. در این مقاله، ابتدا به ذکر برخی ویژگیهای دفاع مقدس می پردازم و سپس ارتباط آنها را با جامعه نوعی مورد نظر گفتمان اعتدال مشخص می سازم. در واقع، می خواهم ببینم که عناصر دفاع مقدس در یک جامعه اعتدال گرا چه جایگاهی دارند.

نخستین ویژگی دفاع مقدس «تحمیلی بودن» آن است. رابطه میان دو کشور ایران و عراق در زمان پیش از انقلاب اسلامی رابطه ای دوستانه نبود که در نهایت با امضای معاهده ۱۹۷۵ الجزایر به یک توافق موقتی شکننده رسید. با شکل گیری انقلاب اسلامی، حزب بعث عراق که دولت ایران را در وضعیتی شکننده تصور می کرد ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ با حمله هوایی به چند فرودگاه ایران و تعرض زمینی همزمان ارتش بعث به شهرهای غرب و جنوب ایران، جنگ ۸ ساله علیه ایران را آغاز نمود. این جنگ ۱۹ ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و چند روز پس از آن اتفاق افتاد که صدام پیمان الجزایر را در برابر دوربین‌های تلویزیون بغداد پاره کرد. صدام در نطقی با تأکید بر مالکیت مطلق کشورش بر اروند رود (که وی آن را شط‌العرب نامید) و ادعای تعلق جزایر ایران به «اعراب» جنگ را در زمین، هوا و دریا علیه ایران آغاز کرد.برغم حمایت دولت های غربی از کشور عراق در طول جنگ و حتی حمایت ضمنی شورای امنیت از رژیم صدام در قالب قطعنامه مختلف که در آنهااز عبارت «وضعیت میان ایران و عراق» استفاده می کردند و تا پیش از قطعنامه ۵۹۸ به سه عنصر «آغازگر جنگ»، «کشور متجاوز» و ««چگونگی تنبیه متجاوز» اشاره‌ای نشده بود، در سال ۱۹۹۱ خاویر پرز دکوئیار (دبیرکل وقت سازمان ملل متحد)رسماً بر اساس نظر گروه ناظر نظامی سازمان ملل متحد، عراق را آغازگر جنگ معرفی کرد و از خواسته ایران برای دریافت غرامت جنگیپشتیبانی نمود. البته،خسارات وارده به ایران در طول جنگ ۸ ساله ۹۷ میلیارد دلار برآورد شد. در حالی که فقط خسارات مستقیم وارده به کویت توسط عراق در جنگ اول خلیج فارس ۲۴۰میلیارد دلار برآورد شده بود.

دومین ویژگی دفاع مقدس «وقوع پس از یک انقلاب اجتماعی» است. انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ در زمره انقلابهای تأثیرگذار قرن بیستم قرار دارد. تدا اسکاچپل انقلابها را از حیث پیامد به دو نوع انقلابهای سیاسی و اجتماعی تقسیم می کند. انقلاب ساده انقلابی است که در آن تغییرات تنها در سطح دولت رخ می دهد و انقلاب اجتماعی را با دامنه تغییرات در سطح جامعه از جمله نظام قشربندی، ساختار اقتصادی و ارزشهای فرهنگی آن شناسایی می کنند. انقلاب ایران نه تنها تغییرات در سطح دولت بود بلکه نظام قشربندی اجتماعی و ارزشهای فرهنگی مسلط بر جامعه ایران را تغییر داد. روحانیت به گروه مرجع جامعه و ارزشهای اسلامی به ارزشهای رسمی تبدیل شد. بنابراین، انقلاب ایران را باید در زمره انقلابهای اجتماعی قرن بیستم دانست که جدای از تأثیرات بیرونی بر کشورهای همسایه، در داخل کشور هم پیامدهای گسترده ای در برداشت. از این جهت، وقوع یک جنگ گسترده و طولانی بلافاصله پس از چنین انقلابی تأمل برانگیز است. جنگ ۸ ساله در حالی شروع شد که مردم ایران دوران نقاهت پس از انقلاب را می‌گذراندند و طبعاً به بازسازی کشور و آرامش و سازندگی می‌اندیشیدند. نیروهای مسلح ماهم بدلیل آن که انتظار جنگ را نداشتند، از آمادگی چندانی برای رویارویی در یک نبرد بزرگ برخوردار نبودند. به همین دلایل، نظامیان عراق در ماههای اول پس از شروع حمله، موفق به تصرف چند شهر مرزی در غرب و جنوب ایران شدند.

سومین ویژگی دفاع مقدس «واگذار نکردن یک وجب از خاک ایران» در جریان جنگ ۸ ساله با عراق است. کشور ایران در طول ۲۰۰ سال گذشته از زمان قاجار تاکنون در تمامی منازعات خارجی به یک امتیاز دهنده درجه یک تبدیل شده بود. از جنگهای با روسیه که به معاهدات ننگین گلستان و ترکمنچای ختم شد تا معاهده پاریس (۱۸۵۱.م) که به جدای افغانستان انجامید و سپس معاهدات آخال و حکمیت اسمیت که باعث جدایی پاکستان و سرزمینهای ماوراالنهر از ایران شدند و تسلط انگلستان بر ایران در دوره قاجار و جدایی بحرین از ایران در زمان محمد رضا شاه پهلوی، همگی از ناتوانی و بی اراده بودن دولت ایران در مقابل تهاجمات خارجی حکایت می کنند. اهمیت دفاع مقدس در این است که با وجود این زمینه تاریخی و برغم سپری کرده یک انقلاب کامل، دولت ایران در یک جنگ تمام عیار و طولانی حتی یک وجب از خاک خود را تسلیم بیگانه نکرد و موفق به تصرف بخشهایی از خاک دشمن نیز گردید. این امر در حالی است که از زمان جنگهای فتحعلی شاه قاجار به بعد نزدیک به یک میلیون کیلومتر مربع از خاک ایران جدا شده است.

این سه ویژگی گفتمان جنگ نمایانگر اهمیت مفهوم دفاع مقدس در منظومه گفتمانی نظام جمهوری اسلامی است. کوچه ها و خیابانهای کشور ما به نام شهدای دفاع مقدس مزین شده است و ارزشهای فرهنگی و سرمایه اجتماعی آن برای بخش مهمی از جمعیت ایران ارزشمند تلقی می شود. آنجا که گفتمان اعتدال، مانند هر گفتمان مسلط دیگر، بدنبال تعین بخشی به فضای روابط اجتماعی ایران است می بایست نسبت خود را با ارزشها و روابط اجتماعی دفاع مقدس مشخص سازد و میزان تأثیرپذیری خود را از آن معین نماید. ارزشها و روابط اجتماعی نهفته در دفاع مقدس تا چه اندازه از قابلیت حضور در شکل گیری یک جامعه اعتدال گرا برخوردارند.

طبیعت یا خویشتن هر انسانی، مطابق نظر جورج هربرت مید جامعه شناس، از دو وجه تشکیل می شود:

۱.   من: (من فردی) به جنبه خودانگیخته، آزاد و خلاق شخصیت اطلاق می شود که نمایانگر وجه فاعلی و ابتکار عمل خویشتن آدمی است.

۲.   ما: (من جمعی) به جنبه پیش بینی پذیر و مفعولی شخصیت آدمی گفته می شود که در اثر آن یک شخص با پذیرش ارزشهای و هنجارهای جامعه به دیگر اشخاص جامعه متصل می شود و «ما» تحقق می یابد.

به عقیده مید، خویشتن انسانی پدیده ای اجتماعی است و از رهگذر روابطش با دیگران شکل می گیرد. خود آدمی بواسطه من فردی بر دیگران تأثیر می گذارد و از من های فردی دیگران هم تأثیر می پذیرد تا پدیده «ما» شکل بگیرد. بنابراین، طبیعت انسان دارای دو بعد فردی و جمعی است. انسانها در عرصه واقعیت همواره به سمت یکی از این دو بعد تمایل پیدا می کنند. اگر «من فردی» بر انسان غلبه یابد، او را به سوی «فردگرایی» سوق می دهد. اگر «من جمعی» بر انسان غلبه کند، او را به سوی «جمع گرایی» هدایت می کند. بنابراین،

از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است و خویشتن آدمی در متن زندگی اجتماعی تحقق پیدا می کند، طبیعت جامعه هم تحت تأثیر این تمایلات سوق یافته انسانها قرار می گیرد. چنانچه طبیعت درونی انسانهای یک جامعه به سوی من فردی سوق داده شود، طبیعت آن جامعه هم به سوی فردگرایی تمایل می یابد و چنانچه طبیعت درونی انسانها به سوی من جمعی سوق داده شود، طبیعت آن جامعه به سوی جمع گرایی متمایل می شود.

بدین ترتیب، بر اساس طبیعت آدمی می توان از دو نوع جامعه فردگرا و جمع گرا یاد کرد. مسأله ما این است که هر کدام از این دو نوع جامعه بر اساس یک وجه از طبیعت انسان شکل گرفته اند و طبیعتا نمایانگر یک بعد از وجود آدمی هستند نه تمام وجود او. جامعه ای که تنها بر پایه من فردی انسان شکل گرفته باشد، نمی تواند درک درستی از «ما» و هویت های جمعی داشته باشد. جامعه ای هم که تنها بر پایه من اجتماعی انسان شکل گرفته باشد نمی تواند درک درستی از «فردیت»و هویت های فردی داشته باشد. لذا بنظر می رسد که هر کدام از این دو نوع جامعه به تنهایی نمی توانند به نیازهای انسانها پاسخ دهند. برای توضیح دلیل این امر از نظریه امیل دورکیم، جامعه شناس فرانسوی، استفاده می کنم.

دورکیم برای تبیین ناهنجاری اجتماعی «خودکشی» بر رابطه میان مفهوم «همبستگی اجتماعی» و «خودکشی» (یا هر آسیب اجتماعی دیگر) تأکید نمود. به نظر او، انسانها موجوداتی با آرزوهای نامحدودند و تنها با کنترل های خارجی، یعنی با کنترل اجتماعی، می توان آرزوهای انسان را مهار نمود. بر این اساس، دورکیم میان دو نوع اصلی خودکشی خودخواهانه و دگرخواهانه تمایز قایل می شود و علت آن را در وضعیت همبستگی اجتماعی آن جامعه جستجو می کند. منظور از «همبستگی اجتماعی» «نیروی پیوند دهنده فرد با جامعه اش یا پایداری روابط اجتماعی در درون مردم» است. زمانی که همسبتگی اجتماعی سست شودو پیوندهای میان مردم کمرنگ گردد خودکشی خودخواهانه رخ می دهد. زمانی که همسبتگی اجتماعی بسیار تشدید شود طوری که انسانها ملزم می گردند تا منافع خود را به خاطر منافع جمع رها کنند خودکشی دگرخواهانه اتفاق می افتد. این دو نوع همبستگی و خودکشی بر پایه دو وجه طبیعت انسان استوار است. ذکر این از نظریه دورکیم در اینجا بدان جهت بود که تأثیرات همبستگی اجتماعی مورد توجه قرار گیرد. منظور من این است که هر گونه افراط و تفریط در همبستگی اجتماعی دارای پیامدهای مخرب و منفی خواهد بود.

وجه من فردی وجود انسان باعث ظهور «فردگرایی» می شود. الکسی دو توکویل می گوید فردگرایی «احساسی ملایم و سنجیده است که هر شهروند را به سمت جدا کردن خود از توده همنوعش و کناره گیری از دایره خانواده و دوستان متمایل می کند». در چنین حالتی،تفاوتهای اجتماعی زیاد می شود و روابط اجتماعی از نوع غیر شخصی می شود. مزیت فردگرایی این است که به انسان حس استقلال و اتکای به نفسمی بخشد. فردگرایی باعث احترام به شأن افراد می شود، به حقوق فرد ارزش می دهد، و آنچه که دورکیم می گوید:«همدردی با همه آنچه انسانی است، دلسوزی بیشتر برای همه رنج ها و بدبختی های بشری، اشتیاق بیشتر برای نبرد با آنها و کاهش آنها و عطش بیشتر برای عدالت».اما زمانی که فردگرایی محض در جامعه رواج یابد تبدیل به «خودمحوری» می شود که «بذر هر فضیلتی را می خشکاند».

«خودمحوری» نوعی فردگرایی ویرانگر است که «هر کس را در تنهایی دل خویش زندانی می کند». مردم به جامعه بزرگتر پشت می کنند و از پذیرش وظایف شهروندی سرباز می زنند، وظایفی که تعهداتش فراتر از قلمرو نزدیکان است و به افرادی که نمی شناسد و به واقعیت انتزاعی تر، ملت، گسترش می یابد. از این جهت، چنانچه «فردگرایی در خودمحوری مستهلک شود»، اجتماع در معرض تهدید قرار می گیرد. تهدید بیماری فردگرایی ویرانگر یا خودمحوری که در نتیجه آن افراد به صورت اتم های جداگانه شناور در فضا و بدون وابستگی به یکدیگر در می آیند. فردگرایی خودمحور به تضعیف پیوندهای عاطفی مردم و از میان رفتن تدریجی حس خیر مشترک کمک می کند. گزاره های زیر مکانیسم این وضعیت را نشان می دهند: «هر قدر فردگرایی بیشتر شود، میزان کنش متقابل اجتماعی کمتر می شود. هر قدر کنش متقابل اجتماعی کمتر شود احساسات جمعی ضعیفتر می شود. هر قدر احساسات جمعی ضعیفتر شود همبستگی اجتماعی ضعیفتر می شود. هر قدر همبستگی اجتماعی ضعیفتر شود، افراد کمتر به منافع اجتماعی توجه می کنند و هر قدر افراد به منافع اجتماعی کمتر نظر بیافکنند، در زندگی معنای کمتری می یابند». این وضعیت به معنای از هم گسیختگی روابط اجتماعی و رابطه فرد با دولت است. بدین ترتیب، زمانی که جامعه و همبستگی اجتماعی بر پایه فردگرایی محض استوار شود، خودمحوری پدید می آید که در تضاد با نظم اخلاقی قرار دارد.

وجه «من اجتماعی» وجود انسان باعث ظهور «جمع گرایی» می شود. در حالت جمع گرایی، فرد وابسته به گروه می شود، روابط اجتماعی از نوع آشنائیت می شود، تمایزات اجتماعی کم می گردد و کنترل اجتماعی بر پایه عادات و رسوم خواهد بود. مزیت جمع گرایی در این است که با ایجاد پیوندهای جمعی عاطفی از سردرگمی و تنهایی انسانها جلوگیری می کند و باعث نظم اجتماعی و پایداری روابط اجتماعی می گردد. اما وقتی که جمع گرایی به شیوه تک بعدی و با نفی فردیت در جامعه حکمفرما شود، اتکای به نفس را در انسان می خشکاند و چنان او را دلبسته اجتماعات کوچک و محلی می کند که علاقه رمانتیکی به اجتماع می یابد و حتی در این دنیای رمانتیک سکونت می کند. اعمال او مبتنی بر سنت، عادت و احساس می شود. علاقه بازگشت به گذشته پیدا می کند و با دیده اندوه به دستاوردهای دنیای جدید می نگرد.  زمانی که جمع گرایی محض در جامعه رواج یابد تبدیل به «دگر محوری» می شود که افراد را در پای جمع قربانی می کند. این حس مبالغه آمیز تعهد به جمع و روابط اجتماعی منجر به افراط در همبستگی می شود. زمانی که جامعه بر پایه جمع گرایی محض استوار شود، دگرمحوری شکل می گیرد که در تضاد با الزامات نظام اجتماعی مدرن است.

بدین ترتیب، چنانچه جامعه به صورت تک بعدی بر پایه فردگرایی و جمع گرایی استوار شود به خودمحوری و دگرمحوری منتهی می شود که نتیجه آن از دست رفتن تعادل جامعه است. خودمحوری، تعادل میان فرد و جامعه را برهم می زند، زیرا میزان همبستگی بسیار کم است و تعلقات فرد بر پیوندهای جمعی تقدم می یابد. دیگرمحوری تعادل را به سود جامعه برهم می زند زیرا میزان همبستگی بسیار زیاد است و پیوندهای جمعی بر فعالیتهای فردی تقدیم می یابد. وضعیتی که در آن افراد از جمع و تعهدات جمعی به اندازه کافی جدا نشده اند، و مردم استقلال کافی ندارند. فردگرایی به تنهایی برای بوجود آوردن پایه جدید همبستگی اجتماعی کافی نیست، زیرافردگرایی پیوندهای اجتماعی را تضعیف می کند. با این همه، فردگرایی یکی از اجزای تشکیل دهنده جامعه مدرن است و چنانچه به درستی هدایت شود می تواند به افزایش همبستگی اجتماعی کمک بکند.

بنابراین، یک الگوی مطلوب درباره جامعه آینده از تلفیق فردگرایی و جمع گرایی تشکیل می شود. جامعه  متعادل، یعنی جامعه مبتنی بر فردگرایی و جمع گرایی، همان جامعه اعتدال گرا است. یک جامعه اعتدال گرا نه می تواند به نظم گذشته بازگردد و نه می تواند چشم بر روی نظم گذشته ببندد. باید از گذشته برای نظم اجتماعی جدید اعتدالی بهره برد. پایه های اخلاقی نظم اجتماعی اعتدالی باید بر اساس فردگرایی و جمع گرایی استوار شود. جامعه اعتدال گرا تلفیقی از فردگرایی و جمع گرایی خواهد بود که در آن هم مردم با ارزشهای مشترک به همدیگر پیوند می یابند و هم خلوت خصوصی خودشان را دارند تا در پناه آن به آرزوهای شخصی شان بیندیشند. در طراحی یک جامعه اعتدال گرا باید دانست که جامعه هم به روابط اجتماعی گرم نیاز دارد و هم به روابط اجتماعی سرد.همانطور که گرما و سرمای زیاد باعث بیماری افراد می شود، جامعه بسیار گرم و بسیار سرد نیز باعث آسیب و ناهنجاری افراد جامعه می شود.

ادعای من این است که فضای روابط اجتماعی در ایران پس از جنگ به سوی فردگرایی و جمع گرایی یکسونگرانه پیش رفته است. در دولت اصلاحات، پروژه توسعه سیاسی یا دموکراتیزاسیون بر پایه فردیت استوار بود و چنان بر مطالبات مدرن فردی مشارکت سیاسی تأکید نمود که یادمان رفت قشرهایی از جامعه هم هستند که به نان شب شان محتاجند، و مشارکت سیاسی در مقابل محرومیت هایشان هیچ شأنیتی ندارد. در دولت مهرورزی هم چنان بر پروژه تحول اجتماعی عدالت محور تأکید شد که یادمان رفت ما در وهله اول انسانیم و بر اساس شأن انسانیمان دارای حقوق فردی. یادمان رفت که روابط اجتماعی گرم را با زور نمی توان به خانه های مردم برد و جزئی از فرهنگ آنها ساخت. در هر دو دوره، فردگرایی و جمع گرایی به خودمحوری و دگر محوری تبدیل شد چراکه تک بعدی شکل گرفتند و با کمترین اقناء اجتماعی بسط یافتند. ما یا خواستیم فردی منزوی از دیگران باشیم و یا تنها در پرتو جمع مان قابل رؤیت. نشد که هم من باشیم و هم ما. نخواستیم که هم ما باشیم و هم دیگران. نخواستیم و نتوانستیم.

این ناکامی بستر اجتماعی دارد. دلیلش این است که هم خودمحوری و هم جمع محوری در دوره های بحرانی شکل می گیرند. در حالی که واقعیت های سیاسی مانند انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی باعث تقویت همبستگی اجتماعی شده بودند، تنشهای سیاسی دوره اصلاحات باعث شد که افراد از حوزه عمومی دلزده شده و به حوزه خصوصی شان پناه برند (نمونه اش انتخابات ۱۳۸۴ بود). در دولت مهرورزی، تلاش شد تا از عناصر گفتمان دفاع مقدس برای تعریف نظم اجتماعی جدید بهره برند اما هم به دلیل رویکرد یکسویه نگرانه شان و هم به دلیل تنشهای اقتصادی ناشی از تحریمهای خارجی و رکود اقتصادی داخلی در وضعی گرفتار آمدیم که جمع گرایی موردنظر به مطالبه دگرمحورانه منجر شد. تنش های اقتصادی (مانند رشد قیمت مسکن، دلار، طلا، سکه، ماشین و غیره) برای اقلیتی از مردم رونق سریع اقتصادی ایجاد کرد و آنها را بدین باور فریفت «که تنها به خودمان وابسته ایم»، بی هیچ اتکای اجتماعی. اما رکود اقتصادی برای اکثریت مردم تحرک نزولی ناگهانی به ارمغان آورد که کمترین پیامدش برهم خوردن نظم زندگیشان بود. نتیجه هر دو دوره به حاشیه رفتن آرزوهای مورد نظر مردم بود: یکی به انزواگرایی منتهی شد و دیگری به منفعت طلبی.

اکنون مردم ایران پیام آور انتظاری دیگر در عصر اعتدال هستند. رأی مردم ایران به اعتدال رأی به نفی افراط و تفریط خودمحوری و دگرمحوری بود. در مقابل آنها، به تلفیق فردگرایی و جمع گرایی رأی دادند. دولت اعتدال دارای این وظیفه است که تعادل میان فرد و جمع را برقرار نماید. تعادل میان این دو تعادل جامعه است.

ارزشهای فردیتدر قالب توسعه آموزش (پایه و عالی)، مشارکت اجتماعی زنان، رفع تمایزات سنتی، گسترش مشارکت سیاسی و تقویت رقابت سیاسی قابل جستجو هستند. تکنولوژیهای اطلاعاتی و ارتباطاتی مانند اینترنت، ماهواره، شبکه های اجتماعی مجازی و تلفن های هوشمند به اندازه کافی انسانهای ایرانی را در خلوت خانوادگی و پس از آن در خلوت شخصی شان محصور می کند. واقعیت این است که تنش های سیاسی و فشارهای اقتصادی سالهای اخیر بر روح و وجدان آدمهای ایرانی خدشه وارد کرده و آنها را هر چه بیشتر به گرمگاه بی پناه زندگی شخصی شان سوق داده است. انسان ایرانی امروز شاید دیگر کمتر می خندد، کمتر عیادت می رود، کمتر اعتماد می کند، کمتر صمیمیت نشان می دهد، کمتر گذشت می کند یا محبت می ورزد و وفا نشان می دهد. روابط اجتماعی در خانواده های ایرانی در حال سردتر شدن است که تنها یک نمونه آن کاهش روابط میان بستگان است. تولد فرزندمان مصنوعی است (سزارین)، شیر فرزندمان مصنوعی است (شیر خشک)، محبت مان مصنوعی است (پرستار بچه یا مهد کودک)، خوراک مان مصنوعی است (چیپس و پیتزا)، تربیت مان مصنوعی است (فرزند سالاری)، شادیمان مصنوعی است (هیس! همسایه ها می شوند)، بازیمان مصنوعی است (هیس! همسایه ها بیدار می شوند)، وقت مان مصنوعی است (یا سر کاریم، یا در خوابیم و یا در حال خرید)، امید مان مصنوعی است (چون زندگی مان تکراری است) و امور مصنوعی دیگر. والدین ایرانی چنان درگیر محیط بیرون از خانه شان شده اند که وقتی به درون آن می آیند خود به دست محبت نیازمندند. ما آنقدر درگیر نیازهایمان شده ایم که گاه یادمان می رود فرزندمان باید امشب شیر بخورد یا همسرمان برای سخنی مهربانانه در انتظار نشسته است و یا اینکه خودمان هم انسانیم با نیازهای انسانیمان. فردگرایی ویرانگر خودخواهانه بر کاشانه مان استیلا یافته است.

ارزشهای جمع گرایی اما حلقه مفقوده جامعه ایرانی زمان حاضر است. در این زمینه، گفتمان دفاع مقدس مملو از عناصر جمع گرایانه است که بسته به نحوه ارجاع مان قابل ارزیابی هستند.  چنانچه ارزشهای جمع گرایانه دفاع مقدس را بدون توجه به الزامات دنیای مدرن در نظر آوریم و از آدمهای ایرانی بخواهیم تا چنان زندگی کنند که در زمان جنگ می زیستند، نتیجه آن دور شدن جامعه ایرانی از عناصر جمع گرایانه گفتمان دفاع مقدس خواهد بود. اما اگر تفسیری نوین بر آنها نوشته شود در متن اجتماعی زندگی ایرانیان نقش خواهند بست. برای مثال، به ارزش «ایثار» اشاره می کنم. منظور از ایثار آن است که فرد به طور ارادی و به خاطر یک هدف و آرمان والا، تصمیم بگیرد از علایق و داشته های خویش بگذرد و دغدغه ها و منافع«دیگری» را بر خود ترجیح ببخشد. مفهوم ایثار یکی از رایجترین و بدیهی ترین اندیشه های دوران دفاع مقدس است. زندگی رزمندگان ایرانی دوران دفاع مقدس مملو از لحظات ناب ایثارگونه است. قدم نهادن بر گذرگاه مین برای باز کردن راه لشکریان، گذشتن از جان خود برای رساندن مجروحان به پشت خاکریزها، جعل شناسنامه افراد فاقد سن قانونی اعزام برای اعزام به جبهه و اعزام‏های بدون اطلاع قبلی خانواده نمونه هایی از عمل والا هستند.

با این همه، آیا ایثار تنها کشته شدن در راه دین و کشور است. فدارکاریهای پدر و مادر در حق فرزندان را نباید در ردیف ایثار قرار داد.پزشکی که بدون چشمداشت برای بازدید از بیماران بی بضاعت به روستاهای دور سفر می کند یا آدم عادی که برای نجات جان فرد در حال غرق شدن به دل دریا می زند آیا در ردیف ایثارگران قرار ندارند. این مثالها نمایانگر آن هستند که می توانمفهوم فکری ایثار را از قالب رفتاری آن تمایز داد. ارزشی مانند ایثار می تواند به شکل های مختلفی ابراز شود. اگر مفهوم ایثار چنین تفسیر شود می توان امید بست تا در زمان سالخوردگی مان دیگر ترس از آسایشگاه سالمندان در دل نداشته باشیم و به انتظار ایثار فرزندانمان بنشینیم. آیا چنین انتظاری نداریم؟ و آیا چنین عملی به روابط اجتماعی سرد و خودمحورانه ما «گرما» نمی بخشد؟

آیا ارزش «مقاومت» را تنها در زمان جنگ می توانیم بیابیم یا اینکه می توانیم با کمک آن به ایستادگی در برابر سختیهای زندگی فکر بکنیم. دفاع از «مظلوم و مستضعف» تنها در جنگ معنا پیدا می کند یا اینکه در جای جای زندگی روزمره ما حضور معنادار دارد، چه ممکن است نیازمندی در همسایگی دیوار به دیوار خود داشته باشیم؟ آیا تأکید بر «همدلی» نیاز امروز خانواده های ایرانی نیست؟ آیا از فقدان «احساس» در روابط اجتماعی غیر شخصی و حتی شخصی (خانوادگی) خوددر رنج نیستیم؟ آیا «زیست ساده» گفتمان دفاع مقدس نمی تواند به ما یادآوری کند که ما هدف زندگی هستیم نه ابزار آن؟ آیا کسی هست که از «انتخاب آگاهانه مرگ» خود ناخشنود باشد یا از شکل شکوهمند آن؟ آیا دوست نداریم که در زندگی روزمره خود از احساس «استعانت الهی» برخوردار باشیم و همواره خود را تحت حمایت ویژه ذات باری تعالی ببینیم؟

سخن آخر من این است که گفتمان دفاع مقدس می تواند بخش مهمی از نیازهای جمع گرایانه یک جامعه اعتدال گرا را تأمین نماید، مشروط به اینکه در تعادل با نیازهای فردگرایانه قرار گیرد نه در مقابل آن. یک جامعه هم به روابط گرم نیاز دارد و هم به روابط سرد. آنچه که مهم است نحوه چینش آنها در کنار یکدیگر است.

دکتر هادی نوری

۶/ ۷/ ۱۳۹۳

پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.

 

 

 

Share