حکایت دختری که جوانی را به بهانه خواستگاری به خانه خلوت خودکشاند

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا,روزنامه خراسان نوشت: جوان ۲۴ ساله که به اتهام سرقت در دایره تجسس کلانتری مورد بازجویی قرار گرفته بود در تشریح ماجرای ورود به منزل شاکی گفت: من کارگر یک کارخانه صنعتی هستم. از حدود ۴ ماه قبل با دختری که همکارم بود آشنا شدم و به منظور ازدواج با […]

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا,روزنامه خراسان نوشت:

جوان ۲۴ ساله که به اتهام سرقت در دایره تجسس کلانتری مورد بازجویی قرار گرفته بود در تشریح ماجرای ورود به منزل شاکی گفت: من کارگر یک کارخانه صنعتی هستم. از حدود ۴ ماه قبل با دختری که همکارم بود آشنا شدم و به منظور ازدواج با یکدیگر ارتباط برقرار کردیم تا این که روز گذشته او با من تماس گرفت و گفت: قبل از آن که پدر و مادرت برای خواستگاری به منزل ما بیایند امروز به خانه ما بیا تا با پدر و مادرم آشنا شوی! اما وقتی من به منزل آن ها رفتم دیدم کسی در خانه آن ها نیست و آن دختر تنهاست. در حالی که مشغول گفت وگو با او بودم ناگهان برادر کوچکش وارد منزل شد و او از ترس مرا زیر تخت پنهان کرد ولی برادر او که به حالات و رفتار خواهرش مشکوک شده بود مرا زیر تخت پیدا کرد و با زنجیر کتکم زد.

بعد از آن هم با برادر بزرگترش تماس گرفت و آن ها هر دو نفری مرا با چوب و زنجیر کتک زدند. در همین حال یکی از برادرانش که دست و پای مرا با زنجیرمی بست خطاب به خواهرش گفت: تو با همسرت هم به همین شکل در خیابان آشنا شدی و با وجود مخالفت های ما ازدواج کردی تا این که کارت به طلاق کشید. حالا هم که بعد از ۴ ماه بالا و پایین رفتن از پله های دادگستری طلاق گرفته ای، دوباره با جوان دیگری به همین شکل ارتباط داری؟ آخر تو کی می خواهی دست از این کارهایت برداری؟ همین اندازه که زندگی ات متلاشی شد کافی نیست؟

او ادامه داد: آن جا بود که من فهمیدم دختری که می خواستم با او ازدواج کنم مطلقه است و من از این ماجرا خبر نداشتم تا این که پدر آن ها به منزل آمد و برادران آن دختر مرا تهدید کردند که به پدرشان بگویم برای دزدی وارد منزل شده ام تا آبروی خواهرشان حفظ شود من هم همین حرف ها را گفتم ولی او از من به اتهام سرقت شکایت کرد در حالی که من دزد نیستم. این جوان در حالی که ابراز ندامت می کرد گفت: ای کاش با یک آشنایی خیابانی در چنگ دختری فریبکار اسیر نمی شدم و حداقل ماجرای رفتنم به منزل آن ها را برای خانواده ام بازگو می کردم.

Share