فرشاد مهدی پور

سلام آمریکایی عزیز

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا فرشاد مهدی پور سردبیر سابق دوهفته نامه پنجره نوشت :برج‌های دوقلو که فروریخت (۲۱ شهریور ۱۳۸۰)، جماعتی شمع به‌دست در یکی از میادین شمالیِ پایتخت، به نشانه هم‌دردی با قربانیان حادثه خودساخته ۱۱ سپتامبر، گرد هم آمدند، درست در همان روزهایی که رئیس دولت آمریکا، ایرانِ مدعی گفت‌وگو با […]

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا فرشاد مهدی پور سردبیر سابق دوهفته نامه پنجره نوشت :برج‌های دوقلو که فروریخت (۲۱ شهریور ۱۳۸۰)، جماعتی شمع به‌دست در یکی از میادین شمالیِ پایتخت، به نشانه هم‌دردی با قربانیان حادثه خودساخته ۱۱ سپتامبر، گرد هم آمدند، درست در همان روزهایی که رئیس دولت آمریکا، ایرانِ مدعی گفت‌وگو با تمدن‌ها را «محور شرارت» نامید و حالا ۱۰ سال اندی پس از آن روزها، برخی پنهان و خزنده، اصرار دارند تا آرزوی مرگ‌ خواستن برای ایالات‌متحده، روی دیوارها و بالای شعارها، نقش نبندد.farshad-mahdipour

نه آن شب که ۱۰-۱۵ دختر و پسر جوانِ شمع به‌دست سوژه عکاسان بودند، اولین‌بار بود که «آمریکا» عزیز خوانده می‌شد و نه امروز؛ قبل‌ترها هم، دُرست از فردای تولد دوم خرداد، زمزمه‌های تق و لق‌شدن راه‌پیمایی ۱۳ آبان، از گوشه و کنار شنیده می‌شد تا جایی که دفتر تحکیم وحدتِ آن روز، از آبان ۷۶ و ۷۷ به بعد، زمان و مکان و نحوه برگزاری راه‌پیمایی‌اش را عوض و یکی دو سال بعد هم، کلا این موضوع را رها کرد و اصل‌اش را کنار گذاشت. پس چیز عجیبی نیست اگر در این روزها هم چنین خواسته‌ای، پسِ ذهن برخی تازه قدرت‌یافتگان وجود داشته باشد.

نکته جالب توجه (که آن هم عجیب نیست)، گرایش و تمایل و اظهار گره‌گشایی مذاکره و رابطه با آمریکاست و خلط مبحث زیرکانه‌ای که در این‌جا رخ می‌دهد؛ اولا آن‌که هنگام گفت‌وگو درباره این موضوع، مشخص نمی‌شود که دقیقا درباره چه چیزی حرف زده شده یا قرار است در بابِ آن نظرخواهی عمومی شود:‌ «مذاکره» با آمریکا (مثلا در موضوع مشخصی نظیر پرونده هسته‌ای) یا «رابطهِ» با آن؟ و ثانیا «نرمش‌ قهرمانانه»‌ای محل استناد و استدلال قرار می‌گیرد که آشکارا و مشخص، در حوزه دیپلماسی تبیین‌شده (مثلا در حد مذاکره حرفه‌ای دیپلمات‌ها) و نه تغییرِ سیاست خارجه به معنای برقراری روابط. هنگامی که این دو موضوعِ متفاوت و مجزا، در یک دسته و رسته مورد بررسی قرار می‌گیرند و به آن علاقهِ عمیق برای گره‌گشایی وضع داخل از منظر ارتباط با جهانِ خارجْ پیوند می‌خورند، می‌شود درباره جملات یاس‌آور و نگران‌کننده و مایوسانه منتشرشده (در زمینه مسائل اقتصادی)، قضاوت مشخص‌‌تری داشت و عمق و طول و عرض بحران را دقیق‌تر تشخیص داد.

این‌که آمریکا بیاید و همه مشکلاتِ ما را با خودش ببرد، آن‌قدر ناباورانه و کودکانه است که بعید می‌نماید در هیچ سطح و شکلی، کسی بدان باور داشته باشد و اگر درباره وجود تصور گره‌گشا دانستن مذاکره (یا رابطه)، سخنی گفته می‌شود از آن روست که احتمالا سیاستِ «از این ستون، به آن ستونْ فرج است» در کار است، وگرنه چه دلیلی دارد که برنامه‌ریزی‌های اقتصادی، چنان متوقف شوند که انتقادات را از گوشه و کنار برانگیزانند. اصلا این‌که راهِ‌ حل مشکلات امروز کشور، خارجی است و با توجه به دیگران می‌توان آن‌ها را حل کرد، نه نمونه جهانی دارد و نه بنیان منطقی، اما این‌گونه مرتبط‌کردن کسب و کار و خرید و فروش و سرمایه‌گذاری و… به مذاکره در نیویورک یا ۵+۱، آشکارا هم خلاف تدبیر است و هم مخالف اُمید.

اگر فرضا این نمایشِ خوش‌آیند چهرهِ ایران (که در دوره گذشته توسط برخی مخدوش شده)، موثر واقع شود و به جای اخم و موضع‌گیری و مخالف‌خوانی، خنده و تعامل و رفاقت بنشیند، آیا همه گیر و گرفتارها برطرف می‌شود و مشکلات، کم می‌شود؟‌ مگر جز این است که در قضایای مختلفی در تمامی این سی و چند ساله (نظیر مک‌فارلین، گروگان‌های آمریکایی، افغانستان، عراق و…)، همین نوع از تحلیل مبنا قرار گرفت و ما به تعهدات‌مان عمل کردیم و آمریکایی‌ها از وعده‌های‌شان سر باز زدند، پس چه دلیلی دارد که این‌بار آن‌گونه عمل نکنند؟ مگر جز این است که ضدیت انقلاب اسلامی و غرب، یک تضاد پارادیمی‌ است و بدون عدولِ طرفین از بنیان‌ها و بنیادهای‌شان، حل شدنی نیست؛ در چنین حالتی، نشستن لبخند جای اخم (که حتما امر پسندیده و صوابی است)، آن مسایل اساسی را حل نمی‌کند و معطوف ساختن همه‌چیز به آن، بر باد دهنده اعتماد و اعتباری است که به سختی به‌دست آمده و به آسانی از دست رفتنی‌ است. درست مثل شعاری که در این رویارویی تاریخی، نقشی مرکزی و محوری دارد و کنار گذاردن آن، به‌معنای واگذاری پیشاپش نتیجه بازی دیپلماسی است.

Share