گزارشی از تصویر:

روسای جمهور در سینمای ایران؛از دولت اصلاحات تا دولت کنونی

به گزارش دیارمیرزا این روزها که به واسطه‌ی انتخابات یازدهم ریاست جمهوری و پایان کار دولت دهم، واژه‌ی «رئیس جمهور» بیش از پیش در ادبیات عامه‌ی مردم، نخبگان، رسانه‌ها و به طور کلی آحاد جامعه اهمیت یافته است، می‌توان ردپای حضور این واژه و حواشی پیرامونی آن را در تمام عرصه‌ها جستجو کرد. در این […]

به گزارش دیارمیرزا این روزها که به واسطه‌ی انتخابات یازدهم ریاست جمهوری و پایان کار دولت دهم، واژه‌ی «رئیس جمهور» بیش از پیش در ادبیات عامه‌ی مردم، نخبگان، رسانه‌ها و به طور کلی آحاد جامعه اهمیت یافته است، می‌توان ردپای حضور این واژه و حواشی پیرامونی آن را در تمام عرصه‌ها جستجو کرد. در این میان، سینمایی‌ها هم بی‌تفاوت نبوده و فیلم «تلفن همراه رئیس جمهور» را روانه‌ی پرده‌ی سینماها کرده‌اند.

به گزارش رجانیوز، «تلفن همراه رئیس جمهور» گرچه یکی از صریح‌ترین‌ و انتقادی‌تری فیلم‌های سینمای ایران با داستانی پیرامون شخص رئیس‌جمهور است، اما اولین تجربه‌ی سینمای ایران در نزدیک شدن به حواشی پیرامونی دومین مقام عالی کشور نیست و پیش از این هم، برخی از سینماگران چه در این دولت و چه در دولت‌های قبلی، تلاش‌‌هایی در جهت تبلیغ یا نقد و حتی تخریب تصویر رئیس‌جمهور روی پرده‌ی سینما صورت داده‌اند؛ از «مینای شهر خاموش»، «گیرنده» و «دموکراسی تو روز روشن» در دولت مهرورز گرفته تا «روزگار ما»، «نان، عشق، موتور هزار»، «زاگرس»، «بوی کافور، عطر یاس»، «اعتراض» و «آقای رئیس جمهور» در دولت اصلاحات.

اولین تلاش‌های سینمای ایران برای نزدیک شدن به پرسوناژ سینمایی رئیس جمهور در فیلم‌ها، در سال ۷۸ و با ساخت فیلم‌ »بوی کافور، عطر یاس» (بهمن فرمان‌آرا) آغاز شد و پس از وقایع کوی دانشگاه در همان سال، با «اعتراض»(مسعود کیمیایی) ادامه پیدا کرد.

بوی کافور عطر یاس (۱۳۷۸)

«بوی کافور عطر یاس» را می‌توان یک خوش‌آمدگویی سینمایی به «محمد خاتمی» دانست؛ آن هم از سوی فیلمسازی که پس از حدود بیست سال، با پیگیری وزارت ارشاد دولت اصلاحات دوباره‌ اجازه‌ی فیلمسازی می‌یابد. «بهمن فرمان‌آرا»‌ی پیش از انقلاب را فارغ از فیلم ضعیف «خانه‌ی قمر خانم» با «شازده احتجاب» و روایت شبه‌سور‌رئالیستی‌اش می‌شناسند و البته سابقه‌ی مدیریتی‌اش در این سال‌ها به عنوان یکی از حامیان مهم فیلم روشنفکری. او بعد از انقلاب به آمریکا و کانادا مهاجرت می‏کند و فعالیت‌ سینمایی خود را در این کشورها ادامه می‏دهد و سرانجام در اواخر دهه‌ی شصت دوباره به ایران بازمی‌گردد. در چنین شرایطی، او در سال ۷۸ به دعوت وزارت ارشاد دوباره دست به دوربین می‌شود.

 «بوی کافور عطر یاس» به زعم بسیاری روایتگر قصه‌ی خود «فرمان‌آرا»ست. فیلمسازی که به دلیل سابقه‌ی فعالیتش در ایام پیش از انقلاب، اجازه‌ی فیلمسازی ندارد و از همین رو، مرگ را بیش از همیشه به خود نزدیک می‌بیند. در چنین شرایطی، یک شبکه‌ی خارجی به او پیشنهاد ساخت مستندی درباره‌ی مرگ در ایران و آداب و رسوم پیرامونی آن را می‌دهد.
او در خلال این موضوع ظاهرا بی‌ربط، سراغ کسانی می‌رود که مثل او اجازه‌ی کار ندارند و حالا در بدترین وضعیت جسمی و روحی به سر می‌برند. سپس در اوسط فیلم در حدود چند دقیقه از سخنرانی معروف محمد خاتمی در دانشگاه تهران در اولین سالگرد دوم خرداد پخش می‌شود و بر جمله‌ی مشهور او «اگر دین در برابر آزادی قرار بگیرد، این دین است که باید محدود شود نه آزادی» تاکید می‌شود.
از اینجا به بعد، وضعیت فیلم عوض می‌شود، لحن تلخ فیلم جای خود را به امیدواری می‌دهد و در انتها فیلمساز از کابوس مرگ خلاصی می‌یابد و طی یک پایان خوش دوباره به زندگی باز می‌گردد. در واقع «فرمان‌آرا» در این فیلم، از مرگ اندیشه در ایران پس از انقلاب سخن ‌می‌گوید و سپس مخاطب را به این سمت هدایت می‌کند که با وجود افرادی چون «سید محمد خاتمی» می‌توان دوباره به زندگی امیدوار شد و از کابوس مرگ اندیشه و بوی کافور رهایی یافت و دوران عطر یاس را تجربه کرد.
جالب آنکه این رویکرد «فرمان‌آرا» در تمجید از دولت «خاتمی» بی‌پاسخ نماند و جایزه‌ی بهترین فیلم جشنواره‌ی فجر را برایش به ارمغان ‌آورد. او دو سال بعد هم در شرایطی که بسیاری معتقدند ارزش‌های فیلم «ارتفاع پست» به کارگردانی «ابراهیم حاتمی‌کیا» کاملاً نادیده گرفته شده است، برای فیلم «خانه‌ای روی آب» دوباره سیمرغ بهترین فیلم را تصاحب می‌کند.
 اعتراض (۱۳۷۸):
از سوی دیگر، در همین سال، «مسعود کیمیایی» فیلم پرسروصدای «اعتراض» را روانه‌ی پرده‌ی سینماها می‌کند تا بعد از سال‌ها دوباره نشان دهد به وقایع سیاسی روز علاقه‌مند شده است. قصه‌ی این فیلم حول و حوش ماجرای دو کاراکتر جوان با بازی «محمدرضا فروتن» و «میترا حجار» و یک قهرمان سالخورده با بازی «داریوش ارجمند» می‌گذرد. «امیرعلی»-قهرمان سالخورده‌ی فیلم با بازی «ارجمند»- مثل تمام قهرمانان فیلم‌های «کیمیایی» هنوز در حال انتقام گرفتن از نارفیقان و چاقویش همچنان آلوده به خون نامردان است؛ تا جایی که نهایتاً هم در همین راه جانش را از دست می‌دهد.
در کنار این کاراکتر، «رضا» -برادر او- قهرمان دیگر فیلم است که نشانگر بازگشت «کیمیایی» به الگوی قهرمان خسته و تنهای فیلم «گوزن‌ها» است؛ قهرمانی که این‌بار نه نارفیقی که دنیای آلوده‌ی سیاست او را به ستوه آورده است. او و دوستان جوانش هر روز در گعده‌های کافی‌شاپی وقایع سیاسی روز را مرور  و البته گاهی هم در میتینگ‌های سیاسی شرکت می‌کنند که این میتینگ‌ها معمولا با کتک خوردن آنان از ماموران امنیتی و یک وحشی‌گری عجیب از سوی جناح مخالف دوم خرداد به پایان می‌رسد. بحث‌های داخل این کافی شاپ به صورت خیلی واضح دقیقا با مباحث مطرح شده از سوی سران اصلاحات مشابهت دارد. از استعفای «عطا‌ء الله مهاجرانی» که در دیالوگ‌های فیلم به آن اشاره می‌شود تا جامعه‌ی مدنی، تقسیم قدرت ناعادلانه، توسعه‌ی سیاسی و لزوم رابطه با آمریکا برای توسعه‌ی اقتصادی که نمونه‌های دیگری از همین بحث‌هاست.
اما نقطه‌ی عطف فیلم آنجایی است که کاراکتر «رضا (فروتن) به جمله‌ای از «خاتمی» اشاره می‌کند با این مضمون که: «من رئیس جمهور همه هستم.» و بعد فروتن ادامه می‌دهد: «این جمله خیلی مترقی است… اما آنها در تقسیم قدرت خاتمی را قبول ندارند.» در کنار اینها بخشی از فیلم که اتفاقاً جزو تاثیرگذارترین بخش‌های آن هم هست، به وقایع ۱۸ تیر ۷۸ و خشونت افراطی حکومت در این وقایع اشاره دارد.
آقای رئیس جمهور (۱۳۷۹)
در چنین شرایطی چیزی نمی‌گذرد که یک سال بعد، یکی از جالب‎ترین و عبرت‌آموزترین اتفاقات سینمایی دوران اصلاحات رخ می‌دهد. «ابوالقاسم طالبی» که مدتی است دست از روزنامه‌نگاری کشیده و وارد وادی فیلمسازی شده است، فیلم «آقای رئیس جمهور» را روانه‌ی اکران سینماها می‌کند.
«آقای رئیس جمهور» یکی از صریح‌ترین آثار سینمای ایران است که به شخصیت یک رئیس‌جمهور می‌پردازد؛ فیلم روایتگر داستان فردی است که با داشتن یک پیشینه‌ی مطبوعاتی و فرهنگی و با سردادن شعارهای انقلابی در اندیشه‌ی تصاحب کرسی ریاست جمهوری است، اما در پشت پرده او به هیچ یک از شعارهای خود معتقد نیست و حاضر است برای رئیس جمهور شدن دست به هر کاری بزند. در این راه حتی عده‌ای از دلسوزان انقلاب و رزمندگان سابق هم فریب او را خورده و برای موفقیت او در انتخابات قلم‌فرسایی‌ها می‌کنند، اما کمی بعد که متوجه دروغ بودن شعارهای او می‌شوند، در برابرش می‌ایستند…
اما اتفاق زمانی جالب می‌شود که وزارت ارشاد وقت به اتهام شباهت شعارهای کاراکتر منفی فیلم به شعارهای «سید محمد خاتمی»، بیشینه‌ی فرهنگی و مطبوعاتی او و حتی گریم آن کاراکتر، استفاده از اصطلاحاتی همچون روزنامه‌های زنجیره‌ای و …، «آقای رئیس جمهور» را به صورت غیررسمی توقیف می‌کند و به همین دلیل بعد از یک هفته و نیم اکران در چند سالن محدود، به نمایش آن خاتمه داده می‌شود.
در واقع در این ایام، در حالی که خیل عظیمی از فیلم‌ها، جماعت مذهبی و اصل نظام را مورد نوازش خود قرار می‌دهند و نبض سینما در دستان روشنفکران همسو با دولت قرار دارد، اکران تنها یک فیلم انتقادی از دولت تحمل نمی‌شود و بدین ترتیب اکران ناعادلانه‌ی این فیلم به نقطه‌ی عطفی در کارنامه‌ی سینمایی دولت اصلاحات مبدل می‌گردد که بیش از هر دولت دیگری، شعار «آزادی بیان» داده است.
روزگار ما (۱۳۸۰)
سپس نوبت به «رخشان بنی‌اعتماد» می‌رسد تا این بار صریح‌تر از همیشه، حمایت خود از رئیس جمهور اصلاحات را در قالب یک مستند داستانی به نام «روزگار ما» (۱۳۸۰) عرضه کند. در اپیزود نخست «روزگار ما»، ماجرای تعدادی جوان  رای اولی -از جمله دو بازیگر جوان به نام‌های «باران کوثری» و «پگاه آهنگرانی»- روایت می‌شود که در ستاد انتخاباتی «سید محمد خاتمی» مشغول به فعالیت هستند و در آخر هم این اپیزود با پیروزی خاتمی و خنده‌ و شادی این جمع جوان به اتمام می‌رسد. این مستند دو اپیزودی، یک سال بعد، در یک اتفاق کم‌سابقه در تاریخ سینمای مستند ایران، در تعدادی از سینماها اکران می‌شود تا با حمایت وزارت ارشاد وقت، تقریباً نخستین مستندی باشد که شانس اکران عمومی می‌یابد.
نان عشق موتور هزار (۱۳۸۰)
«ابوالحسن داوودی» هم که در دهه‌ی هفتاد به ساخت فیلم‌های کودک و کمدی‌های پرفروش شهره بود، در نخستین سال دهه‌ی هشتاد، کمدی سیاسی «نان، عشق، موتور هزار» را با آن پلان معروف پایانی روانه‌ی سینماها می‌کند. در پلان پایانی «نان، عشق، موتور هزار»، بسیجی تندرو‌ی فیلم و جوان طرفدار دو آتشه‌ی دوم‌خردادی که پس از کلی مجادله و ماجراهای فراوان، در کنار یک جاده‌ی متروکه و فراموش شده گیرافتاده‌‌اند، ناگهان با ماشین حامل رئیس جمهور «خاتمی» مواجه می‌شوند که منجی‌گونه از راه می‌رسد. در نتیجه برای این دو نفر راهی نمی‌ماند جز آنکه سوار بر ماشینی شوند که مقصدش را «خاتمی» تعیین می‌کند و بدین ترتیب به مخاطب این‌گونه دیکته می‌شود که جامعه در عین داشتن سلایق گوناگون چاره‌ی دیگری جز همراهی با موج اصلاحات را ندارد.
زاگرس (۱۳۸۴)
آخرین فیلم تبلیغاتی دوران اصلاحات را کارگردان کهنه‌کار سریال «سربداران» -«محمدعلی نجفی»- می‌سازد؛ فیلمی پیرامون چگونگی ساخت پروژه‌ی ملی سد و نیروگاه کارون ۳ توسط نسلی از مهندسین جبهه‌ و جنگ‌رفته که در طی ساخت آن حدود هفتاد نفر از هموطنان‌مان جان سپردند. هر چند که کارگردان عامدانه یا سهواً نقش مهندسین متدین و حزب‌اللهی‌های جنگ رفته را در ساخت این سد عظیم در فیلمش فراموش می‌کند و این پروژه‌ی ملی را محصول کار چند مهندس فرنگی‌مآب حداکثر وطن‌پرست نشان می‌دهد، اما از نقش احتمالی «سیدمحمد خاتمی» در ساختن این سد غافل نمی‌شود؛ تا جایی که دست‌اندرکاران این فیلم برای فیلمبرداری سکانس آخر، کار خود را تا افتتاح رسمی این سد توسط «خاتمی» به تأخیر می‌اندازند و در نهایت با حضور او، این سکانس را می‌گیرند. سکانسی از نمای دور که «خاتمی» با «مریلا زارعی» گفتگو می‌کند و بدین ترتیب نخستین تجربه‌ی بازیگری رئیس‌جمهور اصلاحات رقم می‌خورد. ناگفته نماند که «نجفی» در مصاحبه‌های بعد از اکران فیلمش، بارها و بارها سفارشی بودن آن را تکذیب می‌کند.
مینای شهر خاموش (۱۳۸۵)
در نهایت با اکران این فیلم، پرونده‌ی پرزیدنت خاتمی روی پرده‌ی سینما مختومه می‌شود و سینما در دوران «احمدی‌نژاد» دوران تازه‌ای را آغاز می‌کند. اما در این دوران، سینما به هیچ‌وجه با دولت به اندازه‌ی دوران اصلاحات مهربان نیست و از همان آغاز، بنا را بر ناسازگاری می‌گذارد. شاید نخستین جرقه‌ی این نازسازگاری سینمایی در دوران ریاست‌جمهوری «احمدی‌نژاد» را باید در فیلم «مینای شهر خاموش» به کارگردانی «امیر شهاب رضویان» جستجو کرد. جرقه‌ای که با چراغ سبز وزارت ارشاد و تقدیم سیمرغ بهترین کارگردانی به «رضویان» از یک سو، و نارضایتی و اعتراض شدید «جواد شمقدری» -مشاور هنری وقت رئیس‌جمهور- به این فیلم از سوی دیگر، مواجه گردید.
«امیر رضویان» خود ماجرا را در گفتگو با روزنامه‌ی اعتماد ملی این چنین بیان می‌کند: «همه ماجرا از این سکانس فیلم شروع شد: دکتر پارسا در هتل، تلویزیون نگاه می‌کند، در یک شبکه آقای «احمدی نژاد» در حال سخنرانی درباره توانمندی صلح آمیز هسته‌ای است، در کانال بعدی تلویزیون، پلانی از فیلم «گلادیاتور» نمایش داده می‏شود که یکی از شخصیت‏ها به میدان شهر رم و ورود سزار اشاره می‌کند و می‌گوید: مثل یک قهرمان فاتح وارد رم می‏شود. حالامگر کجا را فتح کرده؟ دیگری پاسخ می‌دهد: جوان است، باید به او فرصت داد، شاید بتواند کاری انجام دهد.»
این شبیه‌سازی «احمدی‌نژاد» و سزار منفور رومی در فیلم «گلادیاتور»، بر خلاف «جعفری‌جلوه» –معاون سینمایی وقت- و تیم سینمایی وزارت ارشاد، به کام شمقدری خوشایند نمی‌آید. گرچه «امیر رضویان» در این گفتگو همه چیز را هم شرح نمی‌دهد و به طور مثال به چرایی حضور پوسترهای احمدی‌نژاد در سکانس‌های قبرستان و جایی که سنگ‌قبر حکاکی می‌کنند، اشاره‌ای نمی‌کند. البته به جز این موارد، فیلم ارجاعات و دیالوگ‌های سیاسی فراوانی هم دارد که شاید ارتباطی به این متن نداشته باشد.
به هر حال، تصویری نقادانه‌ی این فیلم از رئیس‌جمهور با واکنش‌های متناقضی روبرو می‌گردد و در نهایت، با اصرار «شمقدری» این سکانس کوتاه در اکران عمومی حذف می‌شود تا مشخص شود که اولاً اختلافات فراوانی در تیم سینمایی دولت نهم وجود دارد و دوماً آنکه «شمقدری» نسبت به انتقاد از «احمدی‌نژاد» حساسیت‌ زیادی دارد؛ گزاره‌ای که در دوران معاونت سینمایی او نقض می‌گردد تا برخی این چنین نتیجه بگیرند که حساسیت «شمقدری» نه به تصویر رئیس‌جمهور که مربوط به اختلافاتش با وزارت ارشاد وقت بوده است.
«امیر رضویان» -کارگردان فیلم- هم در واکنش به حذف این سکانس می‌گوید: «آقای احمدی نژاد نهایتاً بعد از دو دوره ریاست‌جمهوری در جایی دیگر مشغول به کار خواهند شد و نسل‏های بعد رییس جمهورهای دیگری را خواهند شناخت، اما فیلم من بارها و بارها دیده می‏شود و معرف دوره‌ای مهم از تاریخ ایران خواهد بود. متاسفانه این شانس از فیلم من و آقای احمدی‏نژاد گرفته شد.»
دموکراسی تو روز روشن (۱۳۸۹)
با روی کار آمدن «شمقدری» ورق برمی‌گردد و کمی بعد مشخص می‌شود تحمل دولت اصولگرا که شعار «آزادی بیان» هیچ‌گاه سرلیست سیاهه‌ی شعارهای اصلی‌اش نبوده، در برابر فیلم‌های انتقادی و حتی هجو‌آمیز چندان هم پائین نیست. از همین رو، در همین دولت، فیلمی مثل «دموکراسی تو روز روشن» به کارگردانی «علی عطشانی» (۱۳۸۹) اکران می‌شود که حدود پنج دقیقه از فیلم به تمسخر لحن رئیس‌جمهور «احمدی‌نژاد» در مناظره‌های معروف ریاست جمهوری در سال ۸۸ اختصاص دارد و این تسمخر لحن، کمی بعد تحت تأثیر این سعه‌ی صدر دولتی، به حدی رایج می‌شود که حتی بعضاً در تولیدات موسوم به «شانه‌تخم‌مرغی» هم برای ایجاد خنده در مخاطب تکرار می‌شود.
اخراجی‏ها ۳ (۱۳۸۹)
«اخراجی‏ها ۳» به عنوان آخرین قسمت سه‏گانه‏ی «اخراجی‏ها» یک سال بعد از فتنه‏ی ۸۸ اکران می‏شود. فیلمی که «حسین معززی‏نیا» -منتقد سینما- در مورد آن چنین می‌نویسد: « ده‌نمکی این بار فیلمی ساخته که درباره‌ی همه چیز هست. یعنی نسبت به هر چیزی ظاهرا موضع گیری می‌کند و در عین حال نمی‌کند. تکلیف هر موضوعی را روشن می‌کند و همزمان روشن نمی‌کند. به همین دلیل هر ایرادی را می‌توانید به فیلم وارد کنید، در عین حال در جای دیگری از فیلم دلایلی برای رد آن اتهام گنجانده شده. یک‌جا موضع‌گیری سیاسی می‌کند، جای دیگر موضع ناسیونالیستی می‌گیرد، دارد به کروبی طعنه می‌زند، هم‌زمان با احمدی‌نژاد شوخی می‌کند…» به هر حال هر چه هست، «اخراجی‌ها ۳» را نه می‌توان نمونه‌ای از نقد به «احمدی‌نژاد» خواند و نه مصداقی از تبلیغ او؛ چنان که کارگردان گاه با تکه‌کلام‌های او در مناظره شوخی و برخی از رفتارهایش را نقد می‌کند و گاه همین روش را در برابر رقبای انتخاباتی او در پیش می‌گیرد.
گیرنده و تلفن همراه رئیس جمهور (۱۳۹۰)
البته دولت مهرورز هم با ساخت فیلم «گیرنده» (۱۳۹۰) به کارگردانی «مهرداد غفارزاده» و اهدای جایزه‌ی بهترین فیلم اول، تلاش‌هایی در جهت تبلیغ یکی از مهم‌ترین دستاوردهای خود –سفرهای استانی- صورت می‌دهد که در عمل چندان تبلیغی از کار درنمی‌آید و موفق نیست و از سوی دیگر، در همان سال، نمایش فیلم «تلفن همراه رئیس جمهور» در جشنواره‌ی سی‌ام فجر، نشان می‌دهد که در کنار یک فیلم تبلیغی، فیلم‌های صددرصد انتقادی هم که پیکان انتقاد را مستقیماً به شخصیت رئیس جمهور نشانه‌ رفته‌اند، هم می توانند قابلیت اکران بیابند؛ حتی اگر در «تلفن همراه رئیس جمهور»، شخصیت محوری فیلم هر چه مجنون‌تر ‌شود، شباهت بیشتری با «احمدی‌نژاد» بیابد و در آخر در کنار آمبولانس تیمارستان ژست‌های «احمدی‌نژاد» را تکرار کند. جالب آنکه همین فیلم به صورت گسترده‌ در ایام انتخابات روی پرده می‌رود تا نموداری از مقایسه‌ی سعه‌ی صدر دولت‌ها در پیشگاه مخاطبین ترسیم گردد.
البته ناگفته نماند که این گزارش مختص فیلم‌هایی است که به شخص آقای رئیس‌جمهور پرداخته‌اند، و اگرنه تعداد فیلم‌های انتقادی از دوران «محمود احمدی‌نژاد» بسیار بیشتر از این فیلم‌هایی است که در این متن ذکر شد. به هر حال، در پایان می‌توان گفت سینمای ایران همیشه با «رئیس‌جمهور»‌ها نامهربان نبوده است؛ چنان که معمولاً اگر رأی آحاد جامعه‌ی روشنفکر سینما با رأی اکثریت مردم هماهنگ باشد و فرد مد نظر روشنفکران سینمایی‌ رئیس‌جمهور شود، تصویر آقای «پرزیدنت» روی پرده مهربان‌تر، شیک‌تر و منجی‌گونه‌تر است و اگر رای اکثریت مردم با رأی سینماگران روشنفکر متفاوت باشد، رئیس‌جمهور، رئیس‌جمهور سینمایی‌ها نخواهد بود؛ هر چند که رای آحاد مردم را با خود داشته باشد و هر چند که در برابر سینماگران تا جایی که شرع و قانون اجازه می‌دهد، سعه‌ی صدر نشان دهد…
Share