نوبت خط شکنان

امروز برای اصولگرایی چه باید کرد؟ آیا ساز و کار صرف تعیین نامزد -ها- و پرتاب آنان به سکوی قدرت و سپس کنده شدن و جا ماندن عقبه حرکت نامزدها در میانه راه، تکافوی اصولگرایی را می کند؟ اصلا آیا سطح انتخابات آن هم با مختصات روز رای و انتخاب صاحب منصبان، تنها سطح مسئولیت اصولگرایان است؟

اصولگرایی به یک معنا منطق و مضمون انقلاب اسلامی است اما تشکیل جریان اجتماعی- سیاسی با این عنوان، ریشه در تحولات ۱۵ سال گذشته دارد. اصولگرایی از یک منظر، برآمده از عدم تکافوی تقسیم بندی نارسای «چپ-راست» بود؛ اینکه گرفتاری در تقسیم بندی های موهوم، ظرفیت های بزرگ انقلاب را به هدر می دهد. انگیزه دوم، تندباد اتفاقاتی بود که پس از انتخابات سال ۷۶ در حوزه سیاست و فرهنگ و امنیت و اقتصاد کشور پدید آمد. این تندباد گویا سر ایستادن نداشت و می خواست به نیابت از جبهه دشمن، اصول و ریشه های انقلاب را بخشکاند. به همین دلیل تکوین جریان اجتماعی- سیاسی با تابلوی اصولگرایی، واکنش به شعار اصلاح طلبی نبود بلکه به منزله دفاع از ارزشها و مقاومت در برابر هجوم مغول وار جریان اباحه مسلک بود.
اصولگرایی با این مضمون ریشه در باورها و آرمان ها و مطلوب های مردم داشت و به تدریج در همان فضای اختناق آمیز سیطره جریان ساختارشکن و اصول ستیز برای خود جا باز کرد. دقیقا ۱۰ سال پیش بود که اجتماع اصولگرایان ذیل تابلوی آبادگران ایران اسلامی، اولین پیروزی را در انتخابات شورای شهر دوم و سپس -در سال ۸۲- پیروزی در انتخابات مجلس هفتم را رقم زد. این روند با شدت و ضعف ها و نوساناتی تا نهمین دوره انتخابات مجلس (اسفند ۹۰) تداوم پیدا کرده، هرچند که به تدریج در طیف های مختلف آن، شاهد انشعاب هایی نظیر انشعاب حلقه آقای احمدی نژاد، انشعاب طیف نزدیک به آقای لاریجانی تحت عنوان فراکسیون اکثریت مجلس نهم، انشعاب جبهه پایداری از جبهه متحد و نظایر آن بوده ایم. از تجربه ائتلاف آبادگران تا تشکیل گروه ۶+۵ و شورای هماهنگی نیروهای انقلاب و کاربست فرمول ۷+۸ (جبهه متحد اصولگرایان) در انتخابات مجلس نهم ۱۰سال فاصله است و طبعا ضرورت دارد صرف نظر از علایق حلقه های نامزد محورگرا، در مجموعه این تجربه ۱۰ساله بازاندیشی صورت گیرد.
اینکه زایش و رویش اصولگرایی محصول کدام ضرورت ها و اقتضائات و گذشت ها بود؟ چه توفیقات بزرگی را در متن فشارها و تهدیدها و بحران آفرینی بدخواهان، با خود به ارمغان آورد؟ کجاها و چرا لنگید؟ و تجدید قوا و سازمان آن مستلزم کدام مقدمات است؟ مرور این پرسش ها اگرچه ممکن است با انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۹۲ تلاقی و هم پوشانی هایی پیدا کند، اما فرا انتخاباتی و فرازمانی است. انتخابات با همه اهمیت و خطورت، ایستگاه و منزل است، نه مقصد و مطلوب. فردای اعلام نتیجه انتخابات، شروع تکالیف و مسئولیت های جدید برای اصولگرایان است همچنان که ماه های پیش از برگزاری انتخابات. امروز که به این پویش تاریخی ۱۰ساله نگاه می کنیم هم نقاط قوت و عطف فراوانی را می توان رصد نمود و هم نقاط ضعف و آسیب را فهرست کرد.
اصولگرایی از احساس تعهد و مسئولیت و دردمندی و الزام فداکاری جوشید. ۱۰ سال پیش، آنها که ذیل این تابلو نامزد شدند و آنان که ایثار کردند و پذیرفتند به خاطر مصلحت بزرگتر کنار بنشینند و تعویض در تیم بازیکنان انجام شود، نوعا دغدغه های الهی و ارزشمند داشتند. تلقی من باشم و تو نباشی و دعواهای کم مایه و مبتذل، مجال بروز نداشت. دشمن تاخته بود و از خیابان تا برخی کریدورهای سیاسی جولان می داد. آن روز بسیج شدن با نیت های خالص و عزم مومنانه، به کار برکت داد و ضعف ها و خلل های بی شمار را پوشاند. حرف از عمرو و زید و این رجل سیاسی و آن نامزد نبود. به یک معنا دفاع مقدس سیاسی با منطق خدمتگزاری مردم و مقابله و مبارزه با استکبار و نفاق جدید شکل گرفت و چون اخلاص هویدا بود، به دل های مردم نیز نشست. خود مردم بودند که اصولگرایان را برکشیدند و از انزوا و عزلت، به عزت و احترام و اعتبار رساندند. البته شماری از برآمدگان، مدیون انقلاب و نظام و مردم باقی ماندند و شماری به رسم تاریخ، دچار سکر نعمت و مستی قدرت شدند، شماری آبرومند و اصولگرا باقی ماندند و کسانی آهنگ عقبگرد به سمت بیغوله ای کردند که طیفی از مدعیان اصلاح طلبی در آن بیغوله رفته و سرمایه و اعتبار خود را تباه کرده بودند.
اگر اصولگرایی روزی به اقتضای شرایط، انتخابات محور بود، امروز باید در کنار اهمیت دادن به انتخابات و معرفی نامزد، استراتژی محور باشد تا بتواند خلأها و آسیب های گذشته را بپوشاند. طبعا معنای استراتژی محوری دعوت به انحلال انواع تشکل های متصف به عنوان اصولگرایی نیست. احزاب و گروه ها و حلقه ها، کار ویژه های مثبت و منفی خود را دارند و نوعا در انتخابات نیز فعال تر می شوند. اما در این میان نباید از سازمان دهی «جریان اجتماعی اصولگرایان» که موتور اصلی پیشرفت ها و پیروزی های گسترده یک دهه اخیر بوده و بار سنگین مسئولیت های انقلاب بر دوش آنها قرار داشته، غافل ماند. این جریان اجتماعی چون به روح جمعی ایرانی و عواطف و عقاید و باورهای آن تعلق دارد، جریان قدرتمند و نافذ و پراثر و در عین حال کم ادعایی است.
این جریان همان بدنه اجتماعی جمهوری اسلامی است که در نقاط عطف انقلاب و سر بزنگاه ها ضرورت ها، وسط میدان آمده و سینه سپر کرده و هزینه داده بی آنکه سفره نشینی کند و امتیاز بجوید. جریان اجتماعی همان گونه که انقلاب و جنگ و بحران های پدید آمده توسط گروه های نفاق را مدیریت کرد، مدافع اجتماعی گفتمان سازندگی و پیشرفت و عدالت در ۲۰ سال اخیر بود، به اقتضا از دولت سازندگی و دولت عدالت دفاع کرد و تیر تهمت ها را به خاطر اصل نظام و انقلاب به جان خرید و البته از سوی برخی متولیان امر مورد کم لطفی و اجحاف قرار گرفت. این جریان هم به خاطر دفاع از هاشمی و هم به خاطر حمایت از احمدی نژاد – در مقاطع متفاوت- فحش خورده و پای تکلیف نوشته است. و همین جریان، به هنگام ضرورت، به مطالبه آرمان ها و اصول از دولت ها و سیاستمداران پرداخته و مغضوب واقع شده است؛ چون اصولگراست و اصولگرایی هزینه دارد.
امروز برای اصولگرایی چه باید کرد؟ آیا ساز و کار صرف تعیین نامزد -ها- و پرتاب آنان به سکوی قدرت و سپس کنده شدن و جا ماندن عقبه حرکت نامزدها در میانه راه، تکافوی اصولگرایی را می کند؟ اصلا آیا سطح انتخابات آن هم با مختصات روز رای و انتخاب صاحب منصبان، تنها سطح مسئولیت اصولگرایان است؟با این تلقی، موضوع فرصت ها، چالش ها، اهداف و برنامه ها(استراتژی، پیشرفت و عدالت و مقاومت) چه می شود؟ فرض می گیریم اصولگرایان اختیارش را داشتند و همین الان می توانستند رئیس جمهور و دولت یا شورای شهر و مجالس آتی و رؤسای آنها را تعیین کنند. آیا مسئله حل بود و دیگر چالش و دغدغه ای باقی نمی ماند؟ پیداست که این تلقی، تلقی بسیط و ابتدایی از مسئولیت اصولگرایی و موضوع سازمان یابی اصولگرایان است. شرایط به اقتضای سنت الهی رو به پیچیدگی می گذارد. تعبیر «پیچیدگی» نباید ما را بترساند. این پیچیدگی و بغرنجی و سختی شرایط آزمون، عین رشد و تعالی و اخلاص خوبان و تمییز حکیمانه آنان در محضر الهی است. معلوم است که کنکور دوره دکترا به مراتب سخت تر از کنکور ورودی دانشگاه است اما انسان مشتاق مدارج بالای علمی به خاطر این سختی و پیچیدگی، شانه از آزمون خالی نمی کند هیچ، که مشتاقانه به استقبال هم می رود.
اسوه اصولگرایی، سیره نبوی و علوی است. پیامبر اعظم(ص) و امیر مومنان(ع)، همواره و مجاهدانه به استقبال خطرهای بزرگ می رفتند. این تعبیر شریف و لطیف از علی بن ابیطالب علیه السلام است که «وقتی آتش جنگ گداخته می شد همه ما به رسول خدا(ص) پناه می بردیم چرا که او از همه ما به دشمن نزدیک تر بود» و در رکاب چنان مولا و مقتدایی بود که روز جنگ احزاب به هنگام عربده کشی و هم آوردطلبی عمروبن عبدود، تنها امیر مومنان برخاست و سینه سپر کرد و به رسول خدا عرض نمود من هم آوردی او می کنم. البته به وقت سختی، اصولگرایی حکم کیمیا را پیدا می کند و نایاب می شود. در طول تاریخ کم نیستند آنها که در برابر تهدیدها و تهمت ها و ملامت ها، کم آورده و لنگ مانده اند. اما درجازدگان و عافیت طلبان و تن آسانان که اسوه نمی شوند. اسوه بزرگ، مقتدایی است که جان و مال و همسر و فرزندان و آبرو را در طول ۳۰ ساله پس از رحلت غمبار پیامبر اعظم(ص) به میانه میدان آورد تا سزاوار گفتن این کلمات بلندبالا در خطبه ۳۷ نهج البلاغه باشد: «فقمت بالأمر حین فش لوا و تطّلعت حین تقبّعوا و نطقت حین تعتعوا و مضیت بنورالله حین وقفوا… پس برای ادای مسئولیت به پا خاستم هنگامی که دیگران سست و ناتوان شدند. و سر بلند کردم و خود را آشکار ساختم در آن زمان که دیگران سر در لاک فرو برده و پنهان شدند. و سخن گفتم آن هنگام که از گفتن بازماندند. و به نور هدایت الهی رفتم زمانی که دیگران متوقف شدند. آن هنگام صدای من از همه پایین تر بود اما در سبقت به امر خیر از همه بالاتر بودم… چون کوهی که تندبادها آن را به حرکت درنیاورد و طوفان ها ناتوان از کندن آن باشد». و این چنین، علی بن ابیطالب(ع) اسوه شد برای همه آنها که محبّ و محبوب خدایند، با مومنان فروتن و در برابر کافران، سرسخت و نفوذناپذیرند، در راه خداوند جهاد می کنند و -بالاتر از همه- «از ملامت سرزنش کنندگان نمی هراسند» (آیه ۴۵ سوره مائده).
درست همین روزگار پرحادثه و ابتلا- لبریز از بشارت ها و انذارهای حق- است که باید چون کوه سینه برافراشت، به میان میدان آمد، بدون لکنت زبان از حقیقت و فضیلت دفاع کرد و البته ملامت و زخم زبان شنید. که به تعبیر لسان الغیب حافظ «بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند- تا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم». اینجا موضع خط شکنی و صف شکنی و مجال مالک اشترها و عمّارهای بصیر و صبور است به اقتدای علی. کار اصولگرایی ما به سامان و مبارک خواهد ماند اگر ۱- خوبان ما مثل همیشه آبرو و اعتبار شریف خویش را در فضای ترور و تخریب شخصیت و اتهام افکنی جبهه دشمنان و منافقان، به میدان آورند. ۲- مثل دهه گذشته به اعتبار تشخیص دغدغه ها و مسئولیت های بزرگ، تواضع و تنازل و تفاهم و تعاون را ضرورت بدانند. ۳- حمیت یکدیگر و جبهه کلی اصولگرایی(حامل انقلاب) را بر تمایزگذاری ها و تفرقه طلبی های سست مایه رجحان بخشند و پشت هم را آنجا که پای اصول و مصالح بزرگ انقلاب است خالی نکنند. ۴- عمیق تر و فراتر از هیجان های انتخاباتی به آوردگاه میان دو جبهه حق و باطل بنگرند.
بیش از این باید در باب تجدید سازمان اصولگرایی گفت و شنید.

 

Share